۱۳۸۳/۰۴/۱۰ | ۱۲:۰۳
ديشب رسيديم به مشهد.توي راه سه تا كتاب رو تونستم تموم كنم.عقل سرخ (شهاب الدين سهروردي)، دگماتيسم نقاب دار(عبد الكريم سروش)و راز قبرستان. خودم هم تعجب كردم كه چطور اينقدر تمركز داشتم و تونستم سه تاشو حدودا دو روزه تموم كنم. توي اتوبوس باز اتفاقي كه نبايد افتاد ؛بحث كشيد رو عقل سرخ ،نظر منو كه پرسيدن ،اظهار فضل من شروع شد.از هفت وادي عشق دم زدم و از تفاوت تفكر عارف و عاقل و واصل. بعدشم كه فلسفه و بعد سوالات بچه ها بيشتر شد و رسيد به پلوراليسم و هرمنوتيك و بعد بحث نفس و روح و همينطور تا موقع رسيدن. به قول بچه هاي انجمن بازار گرمي خوبي دارم.بچه هام كه خوششون مياد يكي باشه كه هم بتونن ازش سوال بپرسن هم باش بحث كنن و هم تو سرش بزنن.شده مثل همه اردوهايي كه تا حالا رفتم.تا اينجاش اصلا بد نيس تازه كلي نيرو هم واسه انجمن و سمينار رهبران ناشناخته جذب كردم. مشكل اصلي وقتي شروع ميشه كه حس مي كنم با بقيه فرق دارم يا اينكه از بقيه بيشتر مي فهمم. يه غرور عجيبي وجودم و پر ميكنه.
خدايا چرا اينقدر زود همه چيز يادم ميره. يادم ميره كه هر كاري ميكنم از توست ،هر چي دارم از توست، هر استعدادي كه دارم تو داده اي، هر كاري كه كرده ام تو كرده اي...
از ديشب تا حالا مي خوام برم حرم ولي امام هنوز اجازه نداده،هنوز اون حالت قلبي لازم رو ندارم.هميشه اينجوري ميشه، مدتي طول ميكشه تا اجتزه بگيرم و برم حرم.
راننده اتوبوسمون اكبر آقاست(اكبر شوماخر) همون راننده اتوبوس 3 اردوي مشهد خودمون. نمي دونم چرا هي واسم از اردو 2 ماه پيش تعرف ميكنه و از ا.ا.ا . هر چيزي كه ميبينم يه جوري به اون مربوطه. خدايا خودت كمكم كن...
نوشته شده توسط فردين روزبهاني
۱۳۸۳/۰۴/۰۶ | ۲۲:۲۶
خدایا حال و روز من از روز برایت روشن تر است که تو از رگ گردن به من نزدیک تری، با من بودنت را همه حال حس می کنم.
خدایا گاه آنقدر در حقم لطف می کنی که به خود غره می شوم و حس می کنم که خلق منحصر به فرد توام.گاه آنقدر نزدیکت می بینم که هنوز آرزوی چیزی را نداشته ، محقق می شود. گاه که شدیدا غرق گناهم و شرم میکنم که چیزی از تو کریم بخواهم خود به درد دلم میرسی. چگونه تو را شکر گویم که لایق تو باشد، تو خود خویش را شکر گوی که تنها از بزرگی چون خودت بر آید.
خدایا از اینکه در این شرایط روحی باز تنهایم نگذاشته ای هیچ از زبانم بر نمی آید گفتن. مرا دعوت کرده ای به سوی امامت ، چگونه نروم مخالف خواست تو.
خدایا توانم را در تحمل سختی ها بیفزا ، گاه که خود را با عیوب مقایسه می کنم از این کم تحملی شرمنده و شرمسار میشوم. نخواه که شرمگین و سر افکنده باشم.


نوشته شده توسط فردين روزبهاني
۱۳۸۳/۰۴/۰۳ | ۰۹:۳۵
و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین
خیلی سخت است ، عالم برزخ را می گویم.چند وقت است که به عینه برزخ را حس می کنم.خیلی سعی می کنم که روی کارهایم تمرکز کنم و زیاد فکرش را نکنم ولی انگار نمی شود. دوست دارم که روحم را به خدا بسپارم و با توکل به او خویش را از تصمیم گیری و محاسبه گری نجات دهم، گاه می توانم گاه هر چه می کنم نمی شود.
دوست دارم همیشه به رضایش راضی باشم ، دوست دارم آنچه را که در دست اوست نیکوتر از خواست عالمیان بدانم ولی گاه نمی شود.
مگر نه اینکه اولین آفریده خدا عشق است، مگر نگفته است که میخواستم شناخته شوم پس آفریده ای ساختم. مگر نمی گویند آفرینش، تجلی عشق خداست
پس چگونه نخواهمش ،نخوانمش ، نگویمش. اگر از اوییکه رب من است نخواهم از که بخواهم. اگر با او بحث نکنم ، با او درد و دل نکنم، از او التماس نکنم ، پس که را جایگزینش کنم .اگر به کسی عشق می ورزم همه از عشق اوست،اگر دل ازدست داده ام او گرفته است ،پس دوراهی معنی ندارد.
زندگی را با همه پیچ و خم هایش برای او دوست می دارم، ولی کاش به آن مرحله می رسیدم که اراده کنم و بمیرم.آن درجه از عشق را سالهاست که آرزومندم.نمی دانم مگر خودش نمی خواهد که شناخته شود ، پس چرا هر چه می کنم خود را نمی شناساند.
گاه که گناهی از من سر می زند جند روزی حتی نمی توانم ساده ترین کارهای شخصیم را انجام دهم.یاد ثعلبه می افتم؛سحابی رسول خدا که مرتکب گناه کوچکی شد. بعد ار مطلع شدنش به گناه سر به کوه و بیابان گذارد.خانواده اش نزد رسول آمدند و او را واسطه بازگشتش کردند. رسول(ص)سلمان را برای بازگرداندنش فرستادو فرمود که آن بزرگ ،آن عشق ازلی او را بخشیده است.ثعلبه به شرطی پذیرفت که ریسمانی به گردنش اندازند و دور مدینه بگردانند. به در خانه اش که رسیدند ، همسانه،دخترش،نزدش آمد و گفت :پدر این چه وضعیست؟
ثعلبه گفت:دخترم این سرنوشت کسی است که اگر امروز رسوا نشود ، فردا رسوایش می کنند.
به مسجد رسیدند،هنگام نماز ظهر. پیامبر به نماز ایستاده بود.ماز را بستند. پیامبر حمد را خواند و شروع به خواندن سوره کرد:بسم الله رحمن رحیم
الهکم تکاثر:زیاده خواهی زیادت مال و اموال و خانواده شما را غافل کرده.(ثعلبه ضجای زد)
حتی زرتم المقابر:وقتی که قبور پیشینیانتان را میبینید ،باز آگاه نمی شوید.(باز فریاد ثعلبه بلند شد)
کلا سوف تعلمون: به یقین خواهید فهمید(باز ثعلبه نعره ای زد)
ثم کلا سوف تعلمون:آری به یقین خواهید فهمید(فریادی کشید و خاموش شد)
نماز که تمام شد دیدند که ثعلبه دیگر نفس نمی کشد.
آری بندگان خاص خدا بیش از اینکه یه کوچکی گناه خود بنگرند به بزگی ان شخص ناظر می نگرند.
نمی توانم ادامه دهم....................


نوشته شده توسط فردين روزبهاني
۱۳۸۳/۰۴/۰۲ | ۱۹:۳۲
بالاخره بعد از مشقتها و بدبختي ها و پيدا نكردن استاد راهنما واسه اين پروژه كارشناسي لعنتي ، دكتر سيد محمودي لطف كرد و يه استاد تر گل ور گل و همچين ماماني بنام دكتر بهادر نژاد (استاد مكانيك شريف) واسه اين بدبخت فلك زده به قول بر و بچ دانشكده عزيز دردونه دكتر علوي (رييس دانشكده) پيدا كرد و گوش شيطون كر اين معاونت پژوهشي بيكار وزارتخونه گويا قراره يه كمكي در راه يه پروژه پژوهشي بكنه.
واقعا از خدا متشكرم و از خوشحالي نمي دونم چيكار كنم.واقعا مطمئنم كه شايد تنها راه رسيدن به كشورهاي غربي از طريق اينجور پروژه هاي نوست. پروژه اي كه تازه پنج ساله رو اومده و داره در موردش تحقيق ميشه ، ما نباس بي خيالش بشيم و رو هوا ول كنيم ولي الحمدلله حضرات اساتيد بعد دكترا گرفتن كلا كتابارو كنار گذاشتن بيخيل درس و تحقيق شدن.اينم خصوصيات ما ايرانياست ديگه.
پروپوزال پروژمو تايپ كرده بودم حيف بود تو بلاگم نذارم:
پيل سوختي چيست؟ پيل سوختي مانند يك باطري كار مي كند اما بر خلاف باطري مادامي كه به آن سوخت رسانده شود، از كار نمي افتد و به شارژ مجدد احتياج ندارد و انرژي را بصورت الكتريسيته و گرما توليد خواهد كرد.
پيل سوختي از دو الكترود كه دور يك الكتروليت قرار داده شده اند، تشكيل يافته است. اكسيژن بر روي يك الكترود و هيدروژن بر روي الكترود ديگر حركت مي كند و الكتريسيته،آب و گرما توليد مي كند.هيدروژن در آند و اكسيژن در كاتد وارد مي شود. با استفاده از يك كاتاليست اتمهاي هيدروژن به پروتون و الكترون شكسته مي شوند. پروتون از ميان الكتروليت حركت مي كند و الكترونها مسير متفاوتي را طي مي كنند و يك جريان جدا بوجود مي آورند و قبل از اينكه به كاتد برسندو با هيدروژن به هم بپيوندند و با اكسيژن يك ملكول آب بوجود بياورند، مورد استفاده قرار مي گيرند.
يك سيستم پيل سوختي شامل يك Fuel Reformer مي تواند هيدروژن را از يك سوخت هيدروكربني مانند گاز طبيعي،متانول و حتي بنزين تهيه كند. چون پيل سوختي بر اساس شيمي كار مي كند نه احتراق، خروجيهاي چنين سيستمي خيلي كمتر از تميزترين فرايندهاي احتراق سوختي مي باشد.

كاربرد پيل هاي سوختي:چندين كاربرد براي پيلهاي سوختي وجود دارد. در حال حاضر همه توليد كنندگان عمده اتومبيل در حال كار بر روي توليد تجاري ماشينهايي با پيل سوختي مي باشند. پيلهاي سوختي مي توانند منبع نيروي اتوبوسها، قايقها، هواپيماها و حتي دوچرخه ها شوند. شكل كوچكتر پيلها براي كامپيوترهاي جيبي و منابع برقي قابل حمل مي باشد. بيمارستانها، مراكز پليس و بانكها همه مي توانند از پيلهاي سوختي براي تهيه الكتريسيته استفاده كنند. حتي واحدهاي تصفيه فاضلاب مي توانند با استفاده از پيلهاي سوختي گاز متاني را كه توليد مي كنند به الكتريسيته تبديل كنند.

سوخت مورد نيازپيلهاي سوختي براي توليد الكتريسيته هيدروژن و اكسيژن را بدون انجام عمل احتراق تركيب مي كنند. آب و گرما تنها محصولات اين واكنش هستند. فرايند اكسيژن را از هوا و هيدروژن را از هر سوخت داراي هيدروژن مناسب مي تواند استخراج كند.چندين سوخت شامل پروپان، گاز طبيعي، متانول، اتانل، گازوئيل، بنزين و نفت سفيد قابل استفاده است. اين سوختهاي هيدروكربني مي توانند بعنوان منبعي براي هيدروژن بكار رود.
يك پيل سوختي براي كار كردن به هيدروژن خالص نياز دارد. غلضت CO در اين هيدروژن نبايد از 50 ppm بيشتر باشد.براي تهيه اين هيدروژن قبل از پيل سوختي يك Fuel Processor نصب مي گردد. كار Fuel processor تبديل يك سوخت به هيدروژن خالص و همزمان حذف محصولات جانبي مي باشد.
ابتدا Fuel Processor گوگرد موجود در سوخت را بوسيله بستري از اكسيد روي حذف مي كند. سپس سوخت را به هيدروژن تبديل مي كند.

مقايسه پيل سوختي و ژنراتورسيستمهاي پيل سوختي مانند ژنراتورهاي معمول براي توليد برق مي باشند يعني انرژي شيميائي سوخت به انرژي الكتريكي تبديل مي شود. در ژنراتور اين عمل با تبديل انرژي شيميائي سوخت به انرژي مكانيكي در يك موتور احتراق داخلي و سپس استفاده از اين انرژي مكانيكي براي چرخاندن يك موتور بعنوان توليد كننده الكتريسيته انجام مي شود. محصولات جانبي اوليه گرما، CO2 و آب است. خيلي از سوختها ميزان زيادي خروجي شامل CO و اكسيدهاي نيتروژن و گوگرد توليد مي كنند. بطور معمول بازده انرژي ژنراتورهاي احتراق داخلي حدود 10-20 درصد است. اين بدين معني است كه حدود 80-90 درصد انرژي پتانسيل موجود در سوخت به الكتريسيته تبديل نمي شود.
اما در سيستم پيل سوختي جريان الكتريسيته DC توليد شده در مقايسه با روشهاي توليد ديگر مانند موتورهاي احتراق داخلي داراي بازده بيشتري مي باشد. بازده سيستمهاي پيل سوختي حدوداً 30-40 درصد است. همچنين فارغ از سوخت مورد استفاده محصول جانبي كل فرايند CO2 ، آب و نيتروژن است. گرماي قابل توجهي نيز توليد مي شود.

قيمت
همانند هر تكنولوژي جديد ديگري در ابتداي توليد قيمت محصولات بسيار بالاست همانند قيمت كامپيوترهاي شخصي در اوايل ورود به بازار. ولي با توليد تجاري محصول در مقياس زياد و ميزان تقاضاي زياد، قيمت نيز به طرز قابل توجهي كاهش خواهد يافت.
در حال حاضر قيمت يك سيستم پيل سوختي 5 KW بصورت كليد چرخان (Turnkey) حدود 6000-8000 دلار مي باشد. از اين قيمت 40 درصد قيمت Fuel Processor ، 27 درصد قيمت خود پيل سوختي، 18 درصد قيمت تجهيزات تبديل جريان و تجهيزات جانبي و 15 درصد هم قيمت تجهيزات كنترلي مي باشد.

مزايا:
1- 99.99 درصد زمان، برق در دسترس است.
2- كاهش هزينه ها
3- عدم وجود نوسان در برق توليدي
4- توليد برق حتي در ولتاژهاي پائين بدون استفاده از ترانسفورماتور
5- آلودگي صوتي كمتر
6- آلودگي هواي كمتر
7- تنوع در انتخاب سوخت حتي توسط مشتري.
8- صرفه جويي در منابع سوختهاي فسيلي نفتی


۱۳۸۳/۰۴/۰۱ | ۲۱:۵۹
با یکی از دوستان رفتیم به اصطلاح سینما. توافقا به خاطر آن حالتی که نسبتبه همداریم و واقعا یک نفریم و همیشه نظراتمان یکی است قرار شد" گاهی به آسمان نگاه کن "کمال تبریزی را ببینیم.اما این شهر شهر عجایب است. فیلمهای قابل دیدن یک هفتههم روی پرده نمی ماند و فیلمهای در پیت و فیلم فارسی ها هفته ها اکران میشودو استقبال.
بههر حال کما را دیدیم . رفیق ما که خیلی پسندید .ولی به نظر بنده تنها نکتهمثبتش بازی به نسبت عالی امین حیای بود. به قولعادل خان فردوسی پور باید گفت:"چه می کنهان امین حیایی" . واقعافیلم به فیلم بازیش محکم تر و گیرا تر می شود و تا تکمیل شدنش شاید چند فیلم بیشتر نمانده باشد. این که می گویم تکمیل مدنظرم امثال پرویز پرستویی و محمد رضا فروتن است نه کوین اسپیسی و راسل کرو و مارلون براندو یا حتی الپاچینو که در شرایط حاضر و با این سرمایه گذاریها محال است و فرض محال باطل.
به هر حال فیلم کما از آن دست فیلمهاست که ارزش لااقل یکبار دیدن را دارد. میگین نه از حسین بپرسید....
با یکی از دوستان رفتیم به اصطلاح سینما. توافقا به خاطر آن حالتی که نسبتبه همداریم و واقعا یک نفریم و همیشه نظراتمان یکی است قرار شد" گاهی به آسمان نگاه کن "کمال تبریزی را ببینیم.اما این شهر شهر عجایب است. فیلمهای قابل دیدن یک هفتههم روی پرده نمی ماند و فیلمهای در پیت و فیلم فارسی ها هفته ها اکران میشودو استقبال.
بههر حال کما را دیدیم . رفیق ما که خیلی پسندید .ولی به نظر بنده تنها نکتهمثبتش بازی به نسبت عالی امین حیای بود. به قولعادل خان فردوسی پور باید گفت:"چه می کنهان امین حیایی" . واقعافیلم به فیلم بازیش محکم تر و گیرا تر می شود و تا تکمیل شدنش شاید چند فیلم بیشتر نمانده باشد. این که می گویم تکمیل مدنظرم امثال پرویز پرستویی و محمد رضا فروتن است نه کوین اسپیسی و راسل کرو و مارلون براندو یا حتی الپاچینو که در شرایط حاضر و با این سرمایه گذاریها محال است و فرض محال باطل.
به هر حال فیلم کما از آن دست فیلمهاست که ارزش لااقل یکبار دیدن را دارد. میگین نه از حسین بپرسید....
۱۳۸۳/۰۳/۲۹ | ۱۹:۳۹
گفتم تو شيرين مني
گفتا تو فرهادي مگر؟
گفتم خرابت مي شوم
گفتا تو آبادي مگر؟
گفتم ندادي دل به من
گفتا تو جان دادي مگر؟
گفتم ز كويت مي روم
گفتا تو آزادي مگر؟
گفتم فراموشم مكن
گفتا تو در يادي مگر؟
گفتم كه بر بادم مده
گفتا نه بر بادي مگر؟
گفتم كه اينها رو بخون
گفتا كه علافم مگر؟


بيچاره مردها ! وقتي كه به دنيا ميآن همه حاله مامانشونو مي پرسن
وقتي ازدواج ميكنن همه ميگن چقدر عروسه خوشگله
وقتي از دنيا ميرن همه ميگن بيچاره زنش!!!!!
۱۳۸۳/۰۳/۲۷ | ۱۰:۴۸
نفس خود را هفت بار نکوهش کردم:
اولین بار هنگامی که می خواستم با پایمال کردن ضعیفان خود رابالا ببرم.
دومین بار هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند خود را به ناخوشی زدم.
سومین بار هنگامی که انتخاب را به عهده من گذاردند و بجای امور مشکل ، امور راحت و آسان را برگزیدم.
چهارمین بار هنگامی که مرتکب اشتباهی شدم و خود را با اشتباهات دیگران تلی دادم.
پنجمین بار هنگامی که از ترس سر به زیر بودم و آن وقت ادعا می کردم که بسیار صبور و بردبارم.
ششمین بار هنگامی که جامه خود را بالا می گرفتم تا با سختی ها و نا ملایمات زندگی تماس پیدا نکند.
هفتمین بار هنگامی که در مقابل خدا به نیایش ایستادم و آنگاه سروده های خویش را فضیلت دانستم.

۱۳۸۳/۰۳/۱۸ | ۲۲:۳۸

نوشته شده توسط فردين روزبهاني



خدایا ،نمی دانم چرا اینطور شده ام. پاکی را دوست دارم ولی روحم حرامی شده است.
خدایا به مسیح گفته ای که پیامبر گنه کاران باشد ، می دانم که خود نیز خدای ایشانی.
خدایا مرا بخواه ، از درت مران ، گناهم ببخش که کوچکتر از آنم که بر من خشم گیری.
خدایا می دانم که بی آبروی و سیاه رویم ، می دانم که بندگان صالحت بیش از اینکه به خردی گناه خویش بنگرند به بزرگی تویی که در حضورتند می نگرند ولی چه کنم که دور افتاده ام از خویشتنم. مرا به راه آر همچون کودکی که از خویش هیچ ندارد.
خدایا شدت علاقه ام را می بینی ، آتش درونم را تو خود افروخته ای ، خودت تنهایم ساخته ای ، خودت غمم بخشیده ای ، خودت به راهم می کشی ، بیشتر بکش که در راه مانده ام ، غمم را بیفزا که نمی توانم بی غمت زندگی کنم.
خدایا دیگر یک لحظه هم مرا به حال خود مگذار ، می بینی که چه سیه روز شده ام، می بینی که پلیدی گناه از چهره ام هویدا شده است ، میبنی که چه سنگین شده ام در عشقت ، غمم را حس میکنی ، اینها همه از یک لحظه غفلت از توست ، تنهایم مگذار.
خدایا گاه حس میکنم که عشق به او ، به یک انسان، شرک به توست ، ولی خود به من می فهمانی به هزار کنایه که او از توست ، با توست ، با اوست که کامل می شوم با اوست که تو مرا می خواهی و عشق به او نشانه عشق به توست که چه بسیار مرا از گناه باز داشته است وهر گاه که از او تهی میشوم و بی آرزوی او می شوم ، اینگونه غرق در پستی می شوم که حال هستم. مرا ببخش ای کریم ، ای عظیم ، ای رحیم .
خدایا گاه شبها آوار نگاهت را برشانه هایم احساس می کنم و غرق در جذبه سنگینی نگاهت اوج می گیرم و بالا می روم که دیگر هیچ نمی ماند جز تو و گاه چنان مثل الان غرق در سیاهی ، که روی راست قامت کردنی هم برایم نمانده است. دستم را بگیر و ببر .
خدایا غرق در رنجم ، نه رنج از برای تو ، که رنج از فراق تو ، از تو دور می شوم و دورتر ، اگر من نمی توانم تو نزدیک بیا که قادر تویی نه من.
خدایا اگر به صلاح است مرا به اویی که از تو جدا نمی دانمش برسان وگرنه عوض کردن تقدیر که از تو عجیب نیست. قادر متعال فقط برازنده توست.
خدایا به پر روییم گله مند مباش که سائلیم که خوب حاتم خویش را می شناسم ، اینکه می بینی در اوج گناه به پیشگاه توآمده ام از آن است که آنچه را در دست توست سزاوار تر از آنی می دانم که در دست مردم است.
خدایا .........خدایا ...........خدایا.........خدایا.........خدایا.........خدایا.........خدایا.........خدایا.........

نوشته شده توسط فردين روزبهاني
انسان را قرباني ميكنند و مي گريزند.نه! قلوه گاه زندگي انسان را بر مي كنند،اين عبارت هم آنچه را مي خواهم بيان كنم ،منتقل نمي كند...پرسيدم چطور مي تواني ؟! ...واين نخستين و آخرين پرسش من بود از او!...واقعا چطور ؟چطور ؟ آخر...آخر اين تعويض پيراهن كه نيست! شنيع، شنيع، شنيع، شنيع، شنيع ،شنيع، شنيع، شنيع، شنيع ،شنيع، شنيع، شنيع،تصوير شنيع! شناعت!!
...پس چرا من نمی توانم جايگزين كنم ،چرا ؟ چرا من از تصور آن هم دچار تهوع مي شوم؟ سهل است كه حتي توان تصورش را هم نداشته و ندارم،آدم ها ، زنها را نمي بينم ، يا اگر مي بينم ، فقط «جسم» مي بينم ،جسمهايي كه در چشم من و از نگاه من فاقد روح ، فاقد آن روحي هستند كه من شناختم.از این پس، زن در نظر من يك جسم سخنگوست كه من قادر مصاحبت با او ، با ايشان نيستم.كه بهترين را او در برابر من قرار داد تا سر انجام در ذهنم تبديل بشود به يك پرنده كه مدام نوك بزند توي شيار هاي مغزم ،مغزم، مغزم.ديگر حوصله گفتگو با آن پرنده را ندارم، حوصله گفتگو با هيچ كس را ندارم، وگرنه چه بسا ديگران نشانهاي از جنون و عصبيت در واكنش من بيابند كه طبيعي است.به هر حال احساس دقيقم از خود اين است كه نسبت به همه كس ،واصولا نسبت به كم و كيف زندگي بيگانه شده ام.احساس مي كنم ديگر چيز جالبي برايم ندارد جز سياه كردن همين صفحات،صفحات ،صفحات.آدم را ...آدم ها را موجوداتي مي بينم كه مي خورند و مي خورند و مي خورند تا فرداي روز با خرسندي تمام بروند خود را خالي كنند تا باز بتوانند بخورند و بياشامند،حرف بزنند و حرف بزنندوحرف بزننددرباره خوردن و آشاميدن و جمعشدن يا امكان جمعشدن، و درباره راههايي كه به اين امكانها منجر مي شود؛و از خود مي پرسم پس قدر سكوت چه ميشود؟سكوت .
در اين عالم فقط يك نفر است كه سكوت مرا عميقا مي فهمد،و با مليح ترين احوال و ظريف ترين رفتار انسني يك زن مي تواند به سكوت من راه يابد و به تبسمم وا بداردو تا ديري نپايد مرا از اين رو به آن رو كند، كه در حقيقت با هر بار رخنه او در سكوتم است كه پوست مي افكنم و نو مي شوم....آري فقط اوست...

نوشته شده توسط فردين روزبهاني
۱۳۸۳/۰۳/۱۶ | ۱۲:۴۱
نمی دونم چطور شد ، منی که اینقدر با مجموعه انجمن اسلامی مشکل داشتم انجمنی شدم، منی که از مسئولیت قبول کردن متنفر بودم دبیر سمینار رهبران ناشناخته شدم ، منی که از کار تشکیلاتی متنفر بودم انتخاب شدم واسه شورای مرکزی انجمن ، منی که تو عقیده خودم شک داشتم شدم مسئول عقیدتی سیاسی ؛خدا بقیه شو به خیر بگذرونه یا الله
اولین بیانیه رو هم که نوشتم و کلی بچه های بسیج اذیتم کردن، چه میشه کرد تقدیره دیگه
نوشته شده توسط فردين روزبهاني
یه روز به یکی میگن سه تا اسم بگو که توش الله باشه می گه :یدالله ،روح الله ، سیندراللاه
نوشته شده توسط فردين روزبهاني

 
Bottom