۱۳۸۹/۰۳/۰۲ | ۱۴:۲۵
به نام خالق علی
امروز دوم خرداد است.



































۱۳۸۹/۰۲/۲۶ | ۱۲:۱۸
به نام خالق مولا علی(ع)
حتما بخوانید
همزمان با برخورد قضائی با معاون اول دولت کرواسی به جرم فساد اقتصادی، در ایران هم با کودک کاري که متهم به آشغال دزدی است برخورد قانونی می شود.
برخورد با کودک آشغال دزد که به گفته مسئولین طلای کثیف می دزدد جدی و قاطع است و مسئولین در برخورد با این فساد اقتصادی با احدی تعارف ندارند و حاضر نیستند در این راه به کسی باج دهند.

*****

سایه ای روی دیوار بزرگ و بزرگ تر می شود. سایه دنبال کودکیش می گردد. از کوچه ای به کوچه دیگر. در گرمای ظهر تابستان و روزهای سرد و ابری زمستان. سایه مثل یک گوژپشت است. صدای نفس خسته اش توجهت را از دیوار به پیاده رو منحرف می کند. پسرک گونی بزرگش را روی زمین می گذارد؛ آه... بلندی می کشد و کمرش را می مالد. به کف دستهایش نگاهی می اندازد، سیاه و زخمی اند. کثیفی صورتش به هیچ وجه نمی تواند رنگ پریدگی چهره و ضعف چشمانش را مخفی کند. حلقه کبود دور چشمانش صورتش را تیره تر جلوه می دهد. لباس نازک و آستین کوتاهش که به هیچ وجه پوشش مناسبی برای محفوظ داشتن پسرک از بادهای سرد پاییزی به شمار نمی آید منجر به لرزش بدنش و قرمزی انگشتانش شده است. در سطل زباله را باز می کند. روی انگشتان پایش ایستاده و تا کمر داخل سطل خم شده است. می داند چه می خواهد. در یک چشم به هم زدن آنچه را که به دنبالش آمده از زباله ها برمی دارد و در گونی اش می اندازد. چهره اش بر اثر دولاشدن داخل سطل قرمز و رگ پیشانیش متورم شده است. به اطرافش توجهی ندارد. انگار دنیای او دنیای دیگری است. سنش در حدود 13-12 ساله می زند اما قد کوتاهی دارد. نفس عمیقی می کشد، گوشه گونی را مچاله می کند و آن را باتمام زور روی کولش می اندازد. بدن نحیفش زیرگونی پنهان می شود تنها پشتی خمیده و کیسه ای بزرگ می ماند. پسرک می رود و سایه اش محو می شود. دنیای او دنیای دیگری است.

******

جلوی دهان و بینیم را نمی گیرم تا آنچه را که این کودکان استشمام می کنند استشمام کنم. چه کسی باور می کند که این بوی فساد است.

موقعيت مناسبي پيدا كردم دور از چشم مردم نزديكش رفتم و سلام كردم نوجواني با سر و رويي سياه و كثيف بود؛ پيراهن آستين بلند پاره اش را كه انگار به تنش بزرگ مي آمد روي شلوار پارچه اي با پاچه هايي تقريبا كوتاه انداخته بود.

جواب سلام مرا داد. از او خواستم قدري تامل كند و كيسه اش را روي زمين بگذارد تا كمي با هم صحبت كنيم ابتدا قبول نمي كرد ولي با اصرار راضی شد تا با هم صحبت کنیم.

انگار باورش نمی شد کسی به او محل گذاشته باشد با تعجب به من نگاه می کرد لبانش از فرط تشنگی خشک شده بود با زحمت كيسه بزرگ را روي زمين گذاشت از او تقاضا كردم گوشه اي از خيابان كنار جدول جوي آبي بنشينيم تا راحت تر صحبت كنيم او نيز فورا تقاضاي من را اجابت كرد.

حالت خوبه؟
بله خدا را شكر

چه كار مي كني؟
مي بيني، پلاستيك و نان خشك جمع مي كنم.

گونيت سنگينه؟
تقريبا

خسته نباشي؟
درمانده نباشي

كارت خيلي سخته؟
دراين دوره زمونه مگر كار راحت هم داريم

چند سالته؟
13سال. دقيقا نمي دونم

اين آشغال هارو كه جمع مي كني چه كارشون مي كني؟
اولا اگر اينها براي تو آشغاله براي من طلاست چون اين ها رو مي فروشم و پول در ميارم.

كي اين ها رو از تو مي خره؟
پلاستيك ها رو يكي و نان خشك ها رو هم يكي ديگه.

درآمدت خوبه؟
اي بد نيست.

نگفتي درآمدت چه قدره؟
تو هم نپرسيدي

خوب. حالا دارم مي پرسم!
مگه مي خواهي بياي توي اين كار؟

مثل اينكه نمي خواي در مورد درآمدت صحبت كني؟
فكر مي كنم درآمد يك نفر مربوط به خودش است.

اهل كجايي؟
شهرستان

كدوم شهرستان؟
سمت غربه

به نظر مياد قصد نداري جواب سوالاي من رو بدي؟ درسته؟
تو به من گفتي مي خواي با من صحبت كني نگفتي كه مي خواي اطلاعات من رو در بياري. حالا تو جواب بده! از طرف شهرداري اومدي؟
نه

مطمئن باشم؟
بله صد درصد.

پس چرا اينقدر سوال مي پرسي؟
همين جوري بگذار روي حس كنجكاوي.

مي تونم اسمت رو بدونم؟
كوچيك شما اسماعيلم اما فاميليم رو نمي گم.

آقا اسماعيل هر روز اين كار رو انجام مي دي؟
بله

بارفيقات بيرون هم مي ري بگردي؟
اي بابا هرروز توي خيابانهاي تهران در حال گردش هستيم.

از ساعت چند شروع مي كني به كار كردن؟
از ساعت 8 صبح.

تا كي ادامه داره؟
تا ساعت 10-11 شب.

يعني ساعت 10-11 شب بارت را تحويل مي دي و مي ري خونتون؟
بله

خونتون كجاست؟ توشهرستانه؟
نه

پس كجاست؟
توهمين تهران زندگي مي كنم.

كجاي تهران؟
خيابان سيروس.

با كي زندگي مي كني؟
با مادر و خواهرم

خونه مال خودتونه؟
نه مستاجر هستيم.

چه قدر اجاره مي دي؟
500 هزار تومان پول پيش داديم 100 هزار تومان اجاره مي ديم.

چند متره؟
يك اتاق 12 متري با يك آشپزخانه 6متري البته حمام و دستشويي هم داره.

پدرت كجاست؟
بچه كه بودم مرده

پس با اين حساب نان آور خانه تويي؟
آره البته كمك خرج مادرم هستم.

خواهرت هم كار مي كنه؟
نه اون فقط درس مي خونه البته اين رو بگم ماشالله درسش خيلي خوبه.

مادرت چه طور؟
اون كارمي كنه

كجا؟
نگهبان سرويس هاي بهداشتي تو يه پاركه

پولايي رو كه در مياري چي كار مي كني؟
گفتم كه كمك خرج مادرم هستم.

پس انداز هم داري؟
نه چيزي براي پس انداز باقي نمي مونه

يعني تو بانك حساب نداري؟
دلت خوشه بانك كدومه

چي شد اومدي توي اين كار؟
پس چه كار بايد انجام مي دادم مي رفتم دزدي مي كردم خوب بود؟!

دوست داشتي خيلي پول دار باشي؟
آره كي از پول بدش مياد.

ببينم به هر نحوي كه شده بود حاضر بودي پول بدست بياري؟ مثلا كلاهبرداري كني يا رشوه خوار باشي؟
نه اگر مي خواستم اين كار ها رو انجام بدم كه زود پولدار مي شدم و اينقدر بدبختي نمي كشيدم! اما مي خواهم يه لقمه نان حلال در بيارم.

گفتي نان، راستي غذا چي مي خوري؟
بالاخره هرچيزي كه گيرم بياد بعضي وقت ها هم شام و ناهار را يكي مي كنم اما نمي گذارم به مادر و خواهرم بد بگذره. از زير سنگ هم كه شده غذا تهيه مي كنم و براي آنها مي برم آخر دوست ندارم آنها كمبودي را حس كنند.

سواد هم داري؟
بله. بلدم بخونم وبنويسم تا كلاس سوم راهنمايي درس خوندم.

ببينم تو خودت به فقرا كمك مي كني؟
آره چرا نكنم بالاخره ما داريم توي يك جا زندگي مي كنيم.

به نظر تو هركي پولداره و يا سرمايه داره از راه حرام تونسته پول دار بشه؟
نه همه اونها؛ اما نمي شه گفت از راه حرام نميشه پولدار شد.

راستي سهام عدالت گرفتي؟
نه. البته خواهرم رفته بود اقدام كنه گفته بودند بايد بريد زير نظر كميته امداد مادرم رفت كميته امداد بهش گفتند چون پسر بزرگ داري و اون مي تونه خرج زندگيتون رو در بياره نمي تونيد عضو كميته امداد شويد.

آقا اسماعيل ميدوني مفسد اقتصادي به كي مي گن؟
به كسي كه خيلي پول داره و حق مردم رو خورده تا پول دار بشه.

اگه يه روز با يه مفسد اقتصادي برخورد كني به اون چي مي گي؟
بهش مي گم ازت نمي گذرم.

چرا؟
چون با پول مردم بدبخت بيچاره پول دار شده.

پس به نظرت هر كي كه مفسد اقتصاديه پولداره؟
آره

چه طور مي شه فهميد يكي مفسد اقتصادي است و يكي نيست؟
از روي رفتارش

چه طور؟
چون عادت كرده هميشه دروغ بگه و با دروغ گفتن تونسته سر مردم كلاه بذاره

می دونستی تو هم یک مفسد اقتصادی هستی؟
من فقط کار می کنم. من مفسد اقتصادی نیستم.

... آرام از جايش بلند شد و لباس خود را تكان داد. با من خداحافظي كرد و كيسه را با زحمت به روي دوشش انداخت و رفت.
++++++++++++++++++++++++++

«گر نیایی فقیر می میرم»
مثل دنیا حقیر می میرم
چون کبوتر که در قفس حبس است
تک و تنها اسیر می میرم
ای شکوه ترنم باران
در فراقت کویر می میرم
توی شهر دلم زمین لرزه است
زیر آوار پیر می میرم
بی تو زجرآور است جان کندن!
وای بر من؛ چه دیر می میرم!
تو بیا، می خورم قسم به خدا
چون بگویی بمیر، می میرم
«مهدیا» ای تمام هستی من
گر نیایی فقیر می میرم

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
۱۳۸۹/۰۲/۲۴ | ۱۸:۳۷
به نام خالق علی(ع)
دیگه داره این سفر های استانی من از حد بدر می شه. همدان و ملایر و کرمانشاه و تهران کم بود،داره بروجرد هم بهش اضاف می شه.دانشگاه آیت الله بروجردی،بد دانشگاهی نبود،هم دولتی هم تازه ساز،رو همین حساب جای پیشرفتش زیاده. از شهرشم خوشم اومد ،اگه خانم راضی بشه شاید به خواست خدا بریم اونجا.از همدان و ملایر و کرمانشاه خسته شدم،از تهران هم متنفرم ولی بروجرد خیلی آروم و خوب بود.
یه مطلبی یکی از دوستان برام فرستاده بد نیست بذارمش اینجا:
مطلبی از دکتر شریعتی
19 شهریور 88 - 01:39
خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس
فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان
بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر
سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌
سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با
خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
 
Bottom