۱۳۸۹/۱۱/۲۹ | ۲۱:۴۸
امید حسینی در وبلاگ آهستان نوشت:
ما هنوز در مدیریت بحران مشكل داریم. چه در مدیریت بحران شهری و چه در مدیریت بحران رسانهای…
با عرض معذرت، من به هوش و درایت مدیران بحران شك دارم. چه مدیران بحران شهری و چه مدیران بحران رسانه ای…
گذشته چراغ راه آینده است. آدم كشی و ترور مردم بیگناه ایران، برای ما مسالهی تازهای نیست. از ابتدای پیروزی انقلاب تاكنون آدمهای بیگناه زیادی به دست گروهكهای مزدور و ضدانقلاب ترور شدهاند. چه از حزباللهیها و چه افراد عادی جامعه. كافیست سری به آرشیو مطبوعات دهه ۶۰ بزنید. خیلیها صرفا به خاطر ظاهر حزباللهی و محاسن روی صورتشان ترور شدند اگرچه بقال و نانوای یك محله بودند. خیلیها هم به خاطر یك مسئولیت ساده ترور شدند مثلا مسئول انجمن اسلامی یك اداره یا یك محل.
اشتباه ما این بود كه سالهای سال بخشی از تاریخ حساس این كشور و این انقلاب را عمدا و یا سهوا كنار گذاشتیم و فقط در مناسبتهای حساس به سراغ آن رفتیم. ماجراهای دهه ۶۰ یك دوره كلاس درس تئوری و عملی برای كنترل مدیریت بحران و كلاس درس آشنایی با شیوه رفتار گروهكهای ضدانقلاب و همچنین كلاسی برای عبرت گرفتن از سرنوشت ضدانقلاب است.
در گذشته تروریستها با افتخار تمام آدم میكشتند و برنامه تروریستی خودشان را هم با افتخار تمام در نشریات و اعلامیههای خود منتشر میكردند اما امروز سیاست آنها عوض شده. برای رسیدن به مقاصد پلیدشان حتما لازم نیست فردی حزباللهی و یا طرفدار نظام را ترور كنند و همچنین لازم نیست به رفتار خود اعتراف كنند. چه بسا كاملا منكر هرگونه فعالیت تروریستی بشوند و همه چیز را گردن جمهوری اسلامی بیندازند. البته دم خروسشان گاهی مثل ماجرای ترور دانشمندان هستهای بیرون میزند!
پس در چنین شرایطی مدیران بحران باید این مساله را درك كنند و پیشاپیش برای برخورد با چنین مسائلی آماده باشند. مخصوصا بعد از حوادث سال گذشته انتظار میرفت كه مسئولان مربوطه اینبار دقت بیشتری به خرج دهند و هوشمندانهتر رفتار كنند.
سال گذشته بعد از قتل ندا آقاسلطان متاسفانه تا مدتها هیچ خبری از رسانههای رسمی و ملی ما منتشر نشد و اگر درست گفته باشم برای اولین بار نام آقاسلطان در روز چهلم درگذشت وی از صداوسیما پخش شد. این مساله بهانه و فرصت كافی را به رسانههای مخالف جمهوری اسلامی از جمله بیبیسی فارسی داد تا نهایت استفاده را از سكوت ما ببرند و خیلی راحت قتل كاملا مشكوك ندا را گردن جمهوری اسلامی بیندازند.
البته شاید امروز صحبت كردن و قضاوت درباره آن روزها و شبهای پرتنش و جنجالی چندان منصفانه، درست و منطقی نباشد، اما باور كنید نیروی انتظامی و یا سایر مسئولین میتوانستند از همان ابتدا با محكوم كردن چنین اقدامی، ابتكار عمل را از طرف مقابل بگیرند اگرچه قبول دارم كه با جماعتی روبرو هستیم كه به هر دروغ و ترفندی متوسل میشوند تا قاتل بودن ما را ثابت كنند!
این اتفاق مجددا در آشوبهای ۲۵ بهمن هم اتفاق افتاد. با توجه به شعارهای توخالی و مضحك ضدانقلاب مبنی بر راهپیمایی میلیونی از میدان امام حسین تا آزادی تهران آن هم به بهانه حمایت از مردم مصر، هر آدم عاقلی باید این احتمال را میداد كه این جماعت به علت عدم توفیق در همراه كردن مردم با خود، نهایت استفاده را از این فرصت خواهد برد، حتی با دست زدن به ترور و آدمكشی. مساله مهم برای ضدانقلاب، جنجال رسانهای است نه جنجال خیابانی، چون خودشان هم به خوبی میدانند كه در خیابانها قدرتی ندارند!
و متاسفانه باید اعتراف كنیم كه ما علیرغم پیروزی خیابانی، گاهی اسیر این جنجال رسانهای و تبلیغاتی آنها میشویم. در ساعات اولیه دانشجوی كشته شده را شهید بسیجی نامیدیم و چند ساعت بعد، سبزها او را حامی منتظری و حتی مخالف نظام نامیدند! در این میان، مظلوم واقعی باز هم جمهوری اسلامی است. چرا؟! …
امروز سبزهای خائنی كه از راهپیمایی میلیونی (؟!) ۲۵ بهمن چیزی عایدشان نشده، میخواهند با سوءاستفاده از تناقض عكسها و تصاویر صانع ژاله، توپ را در زمین جمهوری اسلامی بیندازند، آن وقت گاهی ما هم توپ را محكم شوت میكنیم درون دروازه خودمان!
ما از كشته شدن هر هموطنی با هر اعتقاد و عقیدهای ناراحت و متاسفیم. لازم نیست كسی حتما بسیجی باشد و یا حزباللهی. به موسوی رای داده باشد و یا به احمدینژاد؛ شیعه باشد یا سنی. گروهكهای ضدانقلابی كه در سی سال گذشته دست در دست صدام، آمریكا و اسرائیل، به ملت ایران خیانت كردهاند و دستشان به خون مردم بیگناه كشور آلوده است، بسیجی و غیربسیجی و شیعه و سنی نمیشناسند. اتفاقا در چنین اوضاعی كشتن آدمهای غیر بسیجی و گاه مخالف و منتقد نظام، شاید بیشتر به نفع آنها باشد!
مگر شهدای پیشین زاهدان همگی شیعه و بسیجی و سپاهی بودند؟ و مگر در تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی، برادران اهل سنت ما در كردستان و كرمانشاه توسط گروهكهای تروریسی سنی و كرد كشته نشدهاند؟ پس چرا توطئههای جدید ضدانقلاب را به خوبی درك نكنیم؟!
ما هنوز در مدیریت بحران مشكل داریم. چه در مدیریت بحران شهری و چه در مدیریت بحران رسانهای…
با عرض معذرت، من به هوش و درایت مدیران بحران شك دارم. چه مدیران بحران شهری و چه مدیران بحران رسانه ای…
گذشته چراغ راه آینده است. آدم كشی و ترور مردم بیگناه ایران، برای ما مسالهی تازهای نیست. از ابتدای پیروزی انقلاب تاكنون آدمهای بیگناه زیادی به دست گروهكهای مزدور و ضدانقلاب ترور شدهاند. چه از حزباللهیها و چه افراد عادی جامعه. كافیست سری به آرشیو مطبوعات دهه ۶۰ بزنید. خیلیها صرفا به خاطر ظاهر حزباللهی و محاسن روی صورتشان ترور شدند اگرچه بقال و نانوای یك محله بودند. خیلیها هم به خاطر یك مسئولیت ساده ترور شدند مثلا مسئول انجمن اسلامی یك اداره یا یك محل.
اشتباه ما این بود كه سالهای سال بخشی از تاریخ حساس این كشور و این انقلاب را عمدا و یا سهوا كنار گذاشتیم و فقط در مناسبتهای حساس به سراغ آن رفتیم. ماجراهای دهه ۶۰ یك دوره كلاس درس تئوری و عملی برای كنترل مدیریت بحران و كلاس درس آشنایی با شیوه رفتار گروهكهای ضدانقلاب و همچنین كلاسی برای عبرت گرفتن از سرنوشت ضدانقلاب است.
در گذشته تروریستها با افتخار تمام آدم میكشتند و برنامه تروریستی خودشان را هم با افتخار تمام در نشریات و اعلامیههای خود منتشر میكردند اما امروز سیاست آنها عوض شده. برای رسیدن به مقاصد پلیدشان حتما لازم نیست فردی حزباللهی و یا طرفدار نظام را ترور كنند و همچنین لازم نیست به رفتار خود اعتراف كنند. چه بسا كاملا منكر هرگونه فعالیت تروریستی بشوند و همه چیز را گردن جمهوری اسلامی بیندازند. البته دم خروسشان گاهی مثل ماجرای ترور دانشمندان هستهای بیرون میزند!
پس در چنین شرایطی مدیران بحران باید این مساله را درك كنند و پیشاپیش برای برخورد با چنین مسائلی آماده باشند. مخصوصا بعد از حوادث سال گذشته انتظار میرفت كه مسئولان مربوطه اینبار دقت بیشتری به خرج دهند و هوشمندانهتر رفتار كنند.
سال گذشته بعد از قتل ندا آقاسلطان متاسفانه تا مدتها هیچ خبری از رسانههای رسمی و ملی ما منتشر نشد و اگر درست گفته باشم برای اولین بار نام آقاسلطان در روز چهلم درگذشت وی از صداوسیما پخش شد. این مساله بهانه و فرصت كافی را به رسانههای مخالف جمهوری اسلامی از جمله بیبیسی فارسی داد تا نهایت استفاده را از سكوت ما ببرند و خیلی راحت قتل كاملا مشكوك ندا را گردن جمهوری اسلامی بیندازند.
البته شاید امروز صحبت كردن و قضاوت درباره آن روزها و شبهای پرتنش و جنجالی چندان منصفانه، درست و منطقی نباشد، اما باور كنید نیروی انتظامی و یا سایر مسئولین میتوانستند از همان ابتدا با محكوم كردن چنین اقدامی، ابتكار عمل را از طرف مقابل بگیرند اگرچه قبول دارم كه با جماعتی روبرو هستیم كه به هر دروغ و ترفندی متوسل میشوند تا قاتل بودن ما را ثابت كنند!
این اتفاق مجددا در آشوبهای ۲۵ بهمن هم اتفاق افتاد. با توجه به شعارهای توخالی و مضحك ضدانقلاب مبنی بر راهپیمایی میلیونی از میدان امام حسین تا آزادی تهران آن هم به بهانه حمایت از مردم مصر، هر آدم عاقلی باید این احتمال را میداد كه این جماعت به علت عدم توفیق در همراه كردن مردم با خود، نهایت استفاده را از این فرصت خواهد برد، حتی با دست زدن به ترور و آدمكشی. مساله مهم برای ضدانقلاب، جنجال رسانهای است نه جنجال خیابانی، چون خودشان هم به خوبی میدانند كه در خیابانها قدرتی ندارند!
و متاسفانه باید اعتراف كنیم كه ما علیرغم پیروزی خیابانی، گاهی اسیر این جنجال رسانهای و تبلیغاتی آنها میشویم. در ساعات اولیه دانشجوی كشته شده را شهید بسیجی نامیدیم و چند ساعت بعد، سبزها او را حامی منتظری و حتی مخالف نظام نامیدند! در این میان، مظلوم واقعی باز هم جمهوری اسلامی است. چرا؟! …
امروز سبزهای خائنی كه از راهپیمایی میلیونی (؟!) ۲۵ بهمن چیزی عایدشان نشده، میخواهند با سوءاستفاده از تناقض عكسها و تصاویر صانع ژاله، توپ را در زمین جمهوری اسلامی بیندازند، آن وقت گاهی ما هم توپ را محكم شوت میكنیم درون دروازه خودمان!
ما از كشته شدن هر هموطنی با هر اعتقاد و عقیدهای ناراحت و متاسفیم. لازم نیست كسی حتما بسیجی باشد و یا حزباللهی. به موسوی رای داده باشد و یا به احمدینژاد؛ شیعه باشد یا سنی. گروهكهای ضدانقلابی كه در سی سال گذشته دست در دست صدام، آمریكا و اسرائیل، به ملت ایران خیانت كردهاند و دستشان به خون مردم بیگناه كشور آلوده است، بسیجی و غیربسیجی و شیعه و سنی نمیشناسند. اتفاقا در چنین اوضاعی كشتن آدمهای غیر بسیجی و گاه مخالف و منتقد نظام، شاید بیشتر به نفع آنها باشد!
مگر شهدای پیشین زاهدان همگی شیعه و بسیجی و سپاهی بودند؟ و مگر در تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی، برادران اهل سنت ما در كردستان و كرمانشاه توسط گروهكهای تروریسی سنی و كرد كشته نشدهاند؟ پس چرا توطئههای جدید ضدانقلاب را به خوبی درك نكنیم؟!