۱۳۸۴/۰۴/۰۲ | ۱۹:۵۸


۱۳۸۴/۰۳/۲۳ | ۱۱:۳۵
ندانم که ای ، هر که هستی توای

یادش بخیر، دوستی می گفت بعضی انتخاب ها به جای دو نفر چهار نفر را بد بخت می کند. اون موقع نفهمیدم چی داره میگه.
به هر حال دورانی طوفانی در زندگی من اومد و رفت و گذشت. تازه می فهمم که چقدر احمق بودم ، چقدر خر بودم که تونستن خرم کنن و بکشونم تو یه بازی که اصلا جای من اونجا نبود و شان من اقتضا نمی کرد.
و چه بسیار دوستان واقعی که بخاطر یه توهم مسخره که اسمشو عشق گذاشته بودم از من رنجیدن و چه دوستی ها که سرد شد و چه موقعیتهای حساس که از دست دادم برای پوچ. هیچی ، حماقت محض .
چقدر عوض شدی فردین. چقدر از اصولت پایین اومدی ، چی کم داشتی که خودت رو اینجوری به آب و آتش زدی.
ولی بازم خدا:
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری

اینا همش درس بود واست فردین ، الان 40 سال بزرگتر شدم ، اینجوری حس می کنم

یا علی مدد
۱۳۸۴/۰۳/۱۸ | ۱۸:۰۹
الان حدود 1 سال است که خيلي خسته ام و اين هفته آخر هم که ديگه دارم از پا مي افتم. چرا ؟ هميشه فکر مي کردم کمي تنبل ام اما حالا دقيقا حساب کرده ام و متوجه شده ام که خيلي کار مي کنم. ببينيد ما توي ايران 72 ميليون جمعيت داريم که 13 ميليون اونها بازنشسته هستند. پس مي مونه 59 ميليون نفر. از اين تعداد، 24 ميليون دانش آموز و دانشجو هستند يعني براي انجام کارها فقط 35 ميليون نفر باقي مي مونند. توي کشور 10 ميليون نفر هم توي ادارات دولتي شاغل هستند که خب عملا کاري انجام نمي دن. پس براي پيش بردن کارها تنها 25 ميليون نفر باقي مي مونند. از اين 25 ميليون نفر هم تقريبا 4 ميليون نفر آخوند و ملا و سانسورچي اينترنت و نماينده مجلس هستند پس فقط 21 ميليون باقي مي مونن و اگر بدونيم که تقريبا 17 ميليون آدم جوياي کار داريم، معنيش اين خواهد بود که کل کارهاي مملکت رو 4 ميليون نفر دارن انجام مي دن. اما حدود 2 ميليون نفر هم نيروهاي مسلح داريم و اين يعني فقط 2 ميليون نفر نيروي کار باقي مي مونن. از بين اين دو ميليون نفر، 646.900 عضو پليس و وزارت اطلاعات و نيروهاي سرکوب هستند پس کلا مي مونيم 1.353.100. حالا اين وسط 649.876 نفر بيمار داريم که قدرت کار ندارند و بار کارهاي کشور افتاده روي دوش 806.200 نفر از جمعيت. فراموش کردم بگم که ما حدود 806.186 نفر هم ممنوع القلم، ممنوع التصوير، ممنوع الصدا و ديگر انواع زنداني داريم پس کل کارهاي کشور افتاده روي دوش 14 نفر! از اين چهار ده نفر 12 تاشون عضو شوراي نگهبان هستند و پس متوجه مي شيم که کل کارهاي کشور افتاده روي دوش دو نفر: من و تو ! و تو هم که داري وبلاگ مي خوني.......
۱۳۸۴/۰۳/۱۴ | ۱۵:۵۵
داشتم شعرای دوران دبیرستانم رو ورق می زدم ، بد ندیدم این یکی و تو این تارنوشت مسخرم بذارم ، به یاد روزایی که سرحال بودم و شاد و دلدار....واین شعر که به درخواست دوستی برای پیر از دست رفته مان که پس از رفتنش ، حکومت غصب دوباره زنده شد، سرودم ، یادش گرامی:


یادش به خیر
خوشه چشم من این را می گفت
و دلم
از پس پنجره مبهم عشق
او که با برف زمستان آمد
و چو برف گل مهتاب ،سپید
او که با چشم خدا حرف می زد
با نگاهی به بلندای افق
با دو چشمی که دلم را می سوخت ؛
با دو برف امد و با یک گل ، رفت.

او که بود؟
سبزتر از باغ نهفت
آتشی سرخ ، چنان یک گل سرخ
چون پدر بود برایم ؟؛ نه خدا بهتر از آن
بهتر از برگ گل روشن شب
و خدا را عشق به دل یا که به سر
و چه زود ؛
چه آرام و چه زود
قفس دیده من را پیمود
همره چلچله ها بال گشود
هم صدا با گل پر سوز ، بخفت
و چو نی
به نیستان ابدیت ، به سرای همه عشق
به همان آبی ، همان سبز
دل و دیده سپرد
14/3/78
 
Bottom