۱۳۸۳/۱۲/۰۹ | ۱۵:۵۲
زندگینامه توماس آلوا اديسون ترجمه شده توسط برادر سعید
شخص موسوم به توماس آلوا ادیسون در سال 1847 یا 1931( جلوی اسم او این دو عدد نوشته بود و به نظر می رسد که در تاریخ تولد او مانند ولادت حضرت زهرا(س) اختلاف وجود دارد، لذا یا ایشان در حال حاضر 72 سال دارد و یا مرده است و یا حدود 167 سال از ولادتش می گذرد) در آمریکای جهانخوار بدنیا آمد و زندگی ننگین خود را آغاز نمود. مادرش موسوم به نانسی الیوت از اهالی نیویورک بوده و هیچ تقیدی به رعایت مسائل خانوادگی و اخلاقی نداشت. خودش در شهری موسوم به میلان در اوهایو بدنیا آمد. ( توضیحا عرض می شود که میلان از شهرهای مهم ایتالیاست، نه آمریکا، و شاید دادن اطلاعات غلط در مورد محل تولد شخص موسوم به ادیسون بخاطر ردگم کردن باشد.) توماس آلوا ادیسون از ابتدا دارای گرایشات انحرافی بود و از کودکی همکلاسی هایش را آزار می داد، به همین دلیل مادرش مجبور شد او را به خانه ببرد و در خانه به او درس یاد بدهد، و بدیهی است که این مادر غیرمتعهد در این تعلیماتش چه موارد انحرافی را که به او یاد نداد. ضمیر پاک یک کودک که می بایست با تعالیم آسمانی از ابتدا خو بگیرد، در اثر چنین تعلیمات انحرافی راههای کفر و نفاق و انحراف را باز می کند. ابوی و والده توماس آلوا علاوه بر اینکه حق بزرگی را در مورد فرزندشان به انجام نرساندند او را از سنین کودکی مجبور کردند که به کار بپردازد. و این عبرتی است تا کوردلانی که فریب شعارهای دفاع از حقوق کودکان را خورده و می خورند، بدانند که آمریکایی های باصطلاح مدافع حقوق بشر با فرزندان خودشان( بخصوص سیاهپوستان و سرخپوستانی که توسط آنان مظلومانه و بصورتی وقیحانه به شهادت رسیدند) چه می کنند. آیا این معنی حقوق بشر و حقوق کودکان است؟! آیا کسانی مانند شیرین عبادی که با طرح باصطلاح حقوق بشر تلاش می کند تا در انقلاب اسلامی ایران انحراف بوجود بیاورند از زندگی ننگین توماس آلوا ادیسون اطلاع دارند؟ توماس سرانجام کار خود را زمانی که دوازده ساله بود با یک روزنامه که در قطار چاپ می شد آغاز کرد. و این آغاز انحراف بود. او که در همان ابتدا درس ضدیت با نظام و قلم فروشی را در جراید و مطبوعات آغاز کرده بود پس از مدتی دست به کار اختراع تلگراف شد و توانست تلگراف را اختراع کند، اما علمی که متعهد نباشد جز مورد استفاده شیاطین و خناسان قرار نمی گیرد. او تلگراف را اختراع کرد تا آمریکای جهانخوار بتواند مقاصد پلید خود را با سرعت بیشتری پیگیری و هماهنگ کند و همگان می دانند که همین تلگراف و تلگرافخانه ها چه نقش مهمی در پیشبرد مشروطه انگلیسی و به شهادت رساندن حضرت ایت الله العظمی شیخ فضل الله نوری داشت. توماس آلوا ادیسون 24 ساله بود که مادرش فوت کرد( معروف به نانسی) و همین امر باعث شد که نوری در دلش بتابد و به یاد خداوند بیفتد و تصمیم بگیرد که در زندگی نکبت بارش تجدیدنظر کند، وی در همان 24 سالگی با خانمی به نام مری استیل ول( استیل ول در زبان انگلیسی به معنی روش خوب است و این نشاندهنده اصالت خانوادگی همسرش بود) البته بررسی روحیات و مکنونات قلبی توماس نشان می دهد که او تا چه حد در دوران کودکی عواطف پاک خود را از دست داده بود، چون حداقل باید یک سال بعد از مرگ مادرش صبر می کرد، نه اینکه به آن سرعت عروسی کند. وی از همسر اولش سه فرزند آورد که اسامی آنها ماریون، توماس جونیور و ویلیام لسلی بود. توماس از این به بعد مشغول اختراع فونوگراف و همکاری با شخصی معروف به گراهام بل شد که به نظر می رسد شخص اخیر با مخترع تلفن نیز نسبت داشته باشد. در این مدت ادیسون دست به اختراع چراغ برق زد و با این اقدام خود گفته شاعر بزرگ وطن مان را به یاد آورد که چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا، آری! دزدان اموال بیت المال و سرمایه های مستضعفان جهان سوم و پابرهنگان با این اختراع ادیسون موفق شدند تا به عمق جوامع تحت ستم نفوذ نموده و سرمایه های آنان را غارت کنند. در همان سال دولت استکباری آمریکا با استفاده از اختراع ادیسون شهرهای مختلف آمریکا را برق کشی کرد.( لازم به یادآوری است که دولت سازندگی حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در طول هشت سال دهها برابر ادیسون موفق به برق رسانی به روستاهایی شد که مردم آن بخاطر نبودن برق مجبور بودند آب گندیده بخورند) سالهای آگاهی و درستکاری ادیسون که بعد از ازدواج با خانم مری استیل ول ( خوبروش) بود، چندی طول نکشید. بزودی وی چنان غرق شهرت شد و شهوت معروفیت چنان چشمانش را کور کرد که از کانون گرم خانوادگی خود نیز غافل شد و به دلیل همین بی توجهی مری در هنگامی که توماس 37 ساله بود بدلیل تومور مغزی درگذشت( مرگ او مشکوک بوده و جزو پرونده های بلاتکلیف دادگستری سراپافاسد آمریکاست)، توماس حالا دیگر کاملا غرق در فساد و شهرت و خودبینی شده بود و خدا و فرزندانش را رها کرده بود. توماس دو سال بعد از مرگ مری( رحمه الله علیه) با زنی معلوم الحال به نام مینا میلر ازدواج کرد.( لازم به یادآوری است که احتمالا مینامیلر از اقوام آرتور میلر همسر سابق مرلین مونرو ستاره مستهجن هالیوودی بود که مدتها با رت باتلر یکی دیگر از ستارگان هالیوودی رابطه نامشروع داشت، رت باتلر در همین زمان همسر رسمی خانم اسکارلت اوهارا ستاره هالیوودی دیگر بود که رابطه وی با مرلین مونرو را به عنوان زنای محصنه می توان محسوب کرد. مرلین مونرو بعدا توسط سازمان اطلاعاتی اسرائیل در کاخ ریاست جمهوری آمریکا نفوذ کرد و با جان فیتزجرالد کندی روابط نامشروع برقرار کرد و کندی همان کسی است که در هنگام ریاست جمهوری اش در آمریکا رژیم شاه خائن امینی آمریکائی را روی کار آورد و اعضای هیات های موتلفه را زندانی کردند و بعدا عامل به شهادت رساندن امت شهیدپرور در قیام باشکوه پانزدهم خرداد 1342شدند، بنابراین می توان بسادگی نقش ادیسون را در سرکوب قیام اسلامی امت قهرمان ایران دید و دریافت که چرا اسلاف کندی و مرلین مونرو مانند بیل کلینتون و مونیکا چرا از دوم خردادی ها حمایت کردند. توماس آلوا ادیسون پس از این دوره دست به تهاجم فرهنگی گسترده ای زد و به اختراع سینما پرداخت و با ساختن دستگاهی به نام کینه توسکوپ مجموعه اقدامات ضداسلامی و ضد شیعی خود را کامل کرد. وی که بعد از ازدواج با مینامیلر سه فرزندش را رها کرده بود از وی سه فرزند دیگر آورد، مادلین، چارلز و تئودور( که هر سه نفر جز مادلین پسر بودند). ادیسون با وجود اینکه بسیار ثروتمند شده بود، اما فرزندانش از زن اولش را به امان خدا رها کرد. چنانکه گفته شده است( در این مورد اطلاعات دقیقی پیدا نشد) ماریون به دلیل گرسنگی و در حالی که شکمش به پشتش چسبیده بود در گوشه خیابانهای نیویورک زیر یکی از چراغهایی که پدرش ساخته و پولش را پشت درهای بسته به جیب زده بود، جان سپرد. توماس جونیور و ویلیام لسلی معتاد شدند و در دام هولناک شیطان سفید( هروئین) ماندند، در آخرین نامه ای که از ویلیام لسلی مانده است این جمله را می توان خواند: پدر! تو رفتی و دنبال زنها افتادی و فکر نکردی که ما پسرانت چه سرنوشتی پیدا می کنیم؟ حالا که چشمانم دیگر امیدی به دیدن افق های زیبای صبحگاهی را ندارد برایت آرزوی خوشبختی می کنم. تو برای ما پدر خوبی نبودی، لااقل برای آن سه فرزند دیگرت که از آن زنکه عفریته داری پدر خوبی باش و بدان که جای دوری نمی رود( نقل از نامه ویلیام لسلی). پس از این واقعه بود که در جریان جنگ جهانی نقش پلید توماس آلوا ادیسون آشکارتر شد، او رسما به همکاری با ارتش متجاوز آمریکا پرداخت و با این اقدام خود کاری کرد که ننگ و نفرین مردم فلسطین و ویتنام و عراق و ایران و سایر کشورها برایش بماند.
توضیح: با توجه به اینکه برادر حسین از طریق اینترنت تلاش کرد تا ببیند این شخص در حال حاضر زنده است یا مرده و محل زندگی یا اختفای او کجاست، ولی چون اطلاعاتی پیدا نشد، موارد جهات آگاهی به عرض معاونت می رسد. ضمنا برادر سعید جهت روشنتر شدن ترجمه، چون نویسنده انگلیسی با اشتباهات زیادی متن را نوشته بود ، مجبور به اصلاح و کوتاه کردن آن شد.
به گمانم باز از نبوي!
۱۳۸۳/۱۱/۲۲ | ۱۰:۱۵
و خداوند فرمود: الابذکرالله تطمئن القلوب
آیت الله امینی امام جمعه قم: در انتخابات به کسی رای بدهید که وقتی چهره او را می بینید، یاد خدا بیافتید.
و روز قیامت خداوند یک خاخام فرانسوی را به جهنم فرستاد و یک راننده اتوبوس دائم الخمر برزیلی را به بهشت، وقتی از او پرسیدند که خاخام به جهنم و راننده به بهشت رفته است، گفت: این خاخام وقتی برای مردم حرف می زد اینقدر یکنواخت و بدون جذابیت حرف می زد که همه خواب شان می برد و از یاد خدا غافل می شدند، اما این راننده برزیلی همیشه مست می کرد و با سرعت رانندگی می کرد و از وسط ماشین ها ویراژ می داد و در هنگام رانندگی او مسافران از ترس چشمهای شان را می بستند و دعا می خواندند و از خدا می خواستند که سالم بمانند و به همین دلیل به یاد خدا بودند و خداوند رانندگان مست را بیشتر از خاخام های تنبل دوست دارد........... تورات عهد جدید، فصل یازدهم
برای رسیدن به خدا صدها راه وجود دارد، از در، از روی دیوار، از پشت بام، از خانه همسایه، از نردبان، از زیر زمین..... حجت الاسلام رضا مارمولک در فیلم مارمولک
قضیه اصلی: با توجه به اینکه براساس گفته امام جمعه قم یکی از مشخصات کسی که باید به او رای بدهیم این است که وقتی او را می بینیم یاد خدا بیفتیم و این یکی از معیارهای مناسب برای انتخابات است، و با عنایت به اینکه خداوند زیباست و موجودات زیبا را دوست دارد و لابد باید وقتی چیزهای زیبا را می بینیم یاد خدا بیفتیم، و با توجه به راستای اینکه ممکن است افراد مختلفی کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دوره بعدی بشوند لذا به این سووال تاریخی و استراتژیک شما پاسخ می دهیم که وقتی هر کاندیدایی را می بینیم چه جوری و طی چه مراحلی یاد خدا می افتیم و چه تصمیمی برای شرکت در انتخابات می گیریم؟ برای داغ تر شدن تنور انتخابات نام بعضی افراد را هم خودمان به لیست کاندیداها اضافه کردیم.
asgaroladi-2.jpg

حبیب الله عسگراولادی مسلمان: وقتی چهره عسگراولادی را می بینیم یاد خدا نمی افتیم، بلکه یاد شیطان می افتیم و از ترس تصمیم می گیریم که به خدا پناه ببریم، بعد به اتهام پناهنده شدن به خدا دستگیر و زندانی شده و در زندان با ناصر زرافشان و طبرزدی آشنا می شویم و به نفع رفراندوم نامه می نویسیم و انتخابات را تحریم می کنیم.
larijani.jpg
علی لاریجانی: وقتی چهره علی لاریجانی را می
بینیم، به جای اینکه یاد خدا بیفتیم، یاد غلمان می افتیم که در بهشت تدارکاتچی علمای اسلام
هستند که آمده اند بهشت، بعد باید تصمیم بگیریم که می خواهیم رئیس جمهور انتخاب کنیم یا تدارکاتچی، بعد چون از تدارکاتچی و گرفتن خدمات آنچنانی و اصولا امور همجنسی و
غلمان زیاد
خوشمان نمی آید تصمیم می گیریم که به بحث شیرین لاریجانی توجه نکنیم و به امور دیگر بپردازیم

rezae.jpg
محسن رضایی: وقتی به چهره محسن رضایی نگاه کنیم یاد حرف زدنش می افتیم و متوجه می شویم که خداوند گفته است: همانا انسان خطاکار بزرگی است، بنا براین یاد خدا می افتیم ولی چون از
رضایی خوشمان نمی آید به آدم دیگری رای می دهیم
rafsanjani.jpg
.
اکبر هاشمی رفسنجانی: وقتی به چهره هاشمی رفسنجانی نگاه می کنیم یاد این می افتیم که خداوند در این مورد خاص کمال بی سلیقگی را در خلقت انجام داده است، بنابراین تصمیم می گیریم که برای تلافی به اکبر گنجی رای بدهیم.

khatami.jpg
سید محمد خاتمی: وقتی به چهره خاتمی نگاه کنیم یاد این گفته خداوند می افتیم که همانا انسان را ضعیف آفریدیم، بنابراین تصمیم می گیریم به یک رئیس جمهوری که هم خوش تیپ باشد و هم قوی باشد رای بدهیم، اما شورای نگهبان صلاحیت آدم های خوش تیپ
و قویرا رد می کند، به همین دلیل در انتخابات شرکت نمی کنیم
velayati.jpg .
علی اکبر ولایتی: وقتی به چهره دکتر ولایتی نگاه می کنیم یاد این می افتیم که خداوند گفته است انسان اشرف مخلوقات است، بعد به نظرمان می آید که خداوند با ما شوخی کرده است، و چون خوشمان نمی اید در روزهای انتخابات کسی با ما شوخی کند به ولایتی رای نمی دهیم.


ahmadinejad.jpg
احمدی نژاد: وقتی به چهره احمدی نژاد نگاه کنیم یاد خدا نمی افتیم، بلکه یاد مالک دوزخ می افتیم و به همین دلیل از ترس فرار می کنیم و به خانه می رویم و در روزهای انتخابات از خانه خارج نمی شویم.
adel.jpg
غلامعلی حداد عادل: وقتی چهره حدادعادل را می بینیم به جای اینکه یاد خدا بیفتیم یاد امام زمان می افتیم که نشسته است پشت یک میز و حداد عادل کنارش ایستاده است و ایشان دارد ورقه نمایندگی نمایندگان مجلس هفتم را امضا می کند، بعد یاد بقیه نمایندگان می افتیم و بخصوص یاد اشرف شایق می افتیم که از طرف مجلس مامور شده است که در بهشت حوریان بهشتی را به زور برای رئیس دفتر نمایندگان مجلس خبرگان عقد کند و حوریان بهشتی در حال فرار هستند ولی عشرت خانم گیس آنها را در دست هایش گرفته و محکم می کشد. به همین دلیل به حداد عادل رای نمی دهیم.
karoobi.jpg
مهدی کروبی: وقتی چهره مهدی کروبی را می بینیم به جای اینکه یاد خدا بیفتیم متوجه عینک پنسی او می شویم و یاد عینک و ایتالیا و برلوسکونی می افتیم، بنابراین به جای اینکه در انتخابات شرکت کنیم به ونیز می رویم و در آنجا تبدیل به اپوزیسیون می شویم و انتخابات را تحریم می کنیم.
قاضی سعید مرتضوی: وقتی چهره قاضی مرتضوی را می بینیم به جای اینکه یاد خدا بیفتیم یاد عزرائیل می افتیم و به این نتیجه می رسیم که باید به کلیه گناهان مان اعتراف کنیم، بنابراین اقرار نامه می نویسیم و در انتخابات هم به پیام فضلی نژاد mortazavi.jpgرای می دهیم.
zavarehe.jpg
زواره ای: وقتی چهره زواره ای را نگاه می کنیم قبل از اینکه بتوانیم به خداوند فکر کنیم سکته می کنیم و می میریم و نمی توانیم در انتخابات شرکت کنیم.
moen.jpg
دکتر مصطفی معین: وقتی به چهره دکتر معین نگاه می کنیم یاد این می افتیم که خداوند گفته است من انسان را زیبا آفریدم، بنابراین به گوگوش رای می دهیم.
abtahi.jpg
محمد علی ابطحی: وقتی به چهره اش نگاه می کنیم یاد انواع آدم های خوش تیپ و جیگر می افتیم و تصمیم می گیریم که در اورکات عضو شویم و در انتخابات هم شرکت کنیم، اما
متوجه می شویم که ابطحی به جای اینکه کاندیدای انتخابات شود، رهبر جوانان خوش تیپ شده است. بنا براین علاوه براین که اقرار و اعتراف خودمان را پس می گیریم، یک وبلاگ راه می اندازیم و به او لینک می دهیم.
نتیجه گیری اخلاقی: من نمی دانم جمهوری اسلامی با وجود این همه آدم بی ریخت و اخمو تا به حال چگونه توانسته به عمرش ادامه دهد.
احتمالا از ابراهیم نبوی
۱۳۸۳/۱۱/۱۷ | ۱۰:۱۷

به نام خدای علی
بحثی بود با دوستی ، می گفتم که علی ، علی آفریده نشد ، علی نبود ؛ علی شد . و چون علی انسان است نه مافوق انسان ، می توان علی شد یا لاقل به او نزدیک گشت. مقبول آن دوست محترم نیافتاد و حال می خواهم که کمی بیشتر توضیح دهم.حتما همه داستان روزه سه روزه اهل بیت را شنیده اید ، حال با عرض معذرت دوباره بشنوید(بخوانید) :
امام حسن (ع) سخت بیمار شدند و علی و فاطمه نذر کدند که برای بهبودی ایشان سه روز روزه بگیرند ، برای روزه که آماده شدن حسین نیز از پدر درخواست کرد که او نیز این سه روز را روزه باشد. پدر نیز با نهایت گشاده رویی پذیرفت. فزه ، خادمه بیت علی ، نیز درخواست کرد که او نیز روزه باشد و فاطمه اجازه دادو فزه نیز با اهل بیت نبوت روزه دار شد.
روز اول که گذشت و هنگام افطار رسید ، فقیری در خانه علی را زد که : ای اهل بیت پیامبر من فقرم و گرسنه.
اهل بیت نیز غذایی که برای افطار داشتند به فقیر دادند . فزه گفت : آیا اجازه می دهید که من نیز د این ایثار شریک باشم. که علی پذیرفت و فزه همراه اهل بیت نان را به فقیر بخشید.
روز دوم به افطار که رسیدند ، باز صدایی از در خانه بلند شد که : ای اهل بیت پیمبر من یتیمم و گرسنه. با شنیدن نام یتیم ، پای علی سست شد . ( علی یتیم نواز) و غذای افطار آن روز را به یتیم بخشیدند و فزه نیز چنین کرد.
روز سوم هم که اسیری آمد و اهل بیت و به همراه فزه افطار خود را ایثار کردند.و باقی ماجرا که می دانید.
معتقدم که در این داستان ، فزه یک نشانه است از همه مسلمین وانسانها. از من و تو. همان که فزه نیز پا به پای اهل بیت پیش می رود بار معنایی بسیاری دارد. و یا آنجا که پیمبر م گوید که سلمان از ما اهل بیت است.
آری دوست عزیز تر از جانم ، من و تو نیز می توانیم به مثال همان فقیر باشیم و دست دراز بسوی اهل بیت ( که البته آن هم لیاقتی می خواهد و ...) و نیز می توانیم سلمان و فزه باشیم و همراه اهل بیت که خود ناگفته پیداست تفاوتها .
یا علی
 
Bottom