۱۳۸۲/۰۷/۲۹ | ۱۸:۴۷
در انتهای یک روز کامل
و یک جاده ی بلند قد که مرا شکست
و موهایم را در دست باد داد
و من خوابیدم و همه را شکستم
و میتوانستم همه چیز را حس کنم
و این یک در شکسته است
من سفر را باور کردم
چه کسی دیده که یک زن یک قلب بی عیب را تقدیم کند
وقتی که من گم کردم فهمیدم که دیگر نمیتوانم قصه ام را کامل کنم
و وقتی بر میگشتم کسی مرا حمل میکرد
با دلش
با یک آهنگی آزاد
با بازوانی محکم و صورتم را میچرخاند
بعضی چیزها را من نمیدانم
بعضی جاها را من نمیشناسم
بعضی راه ها را میخواهم که بروم
و رازهایی که در چمدانم ریخته ام
ولی دوست دارم تو را هم با خود ببرم
بوی عشق میدهم وقتی تو را نگاه میکنم
و در اطراف هوا
در اطراف هوای تو بوی عطرهای درختهای خیابان آخری پرواز میکند
تو هم میخوانی
هم مینوازی و هم تار دل مرا میلرزانی
و من میرقصم با تو
خیلی زود دختران می آیند
و من میخواهم تو را دوباره ببینم
چون بوی عشق میدهم وقتی تو را نگاه میکنم
در اطراف تو در اطراف تو
در اطراف تو
پس من میخواهم فقط در من مرا بغل کنی
و تغییر نکنی
همیشه مثل یک عشق انگشتانت تار قلب مرا بلرزاند
پس من میخواهم
کفشم بوی اتاق تو را دهد
دستانم بوی تارهای تو را دهند
من میخواهم
من میخواهم
که باران فرو بریزد در روز آفتابی
و کودکی روی زانوهای تو بنشیند
و قطره های باران از روی چتر پایین بریزد
و بگویی که من کوچکم
وبگویی که روزی مرا خواهی بوسید
در یک پارک
در یک روز بارانی تابستانی
و قطره های باران میریزد و تو مرا پیدا میکنی در پشت یک بوته که تو را با یک اتفاق تکرار میکنم
و برگردی و بخوابی با یک موزیک آرام که موج آهنگ مال من است
من که گفته بودم میتوانی مرا در آن طرف خیابان پیدا کنی
مرا بغل کن
مرا بغل کن
مرا بغل کن


فردین 2
 
Bottom