۱۳۸۲/۰۸/۱۷ | ۰۰:۲۹
خیلی خسته ام از خودم
از روزهام
از اخلاقم
از احساسم
کسی که باید بهم لطف کنه نمیکنه
کسی که باید منو تا انتهای احساسش ببره نمیبره
کسی که باید واسم شعر بگه
تمام برگهای دلش رو واسه من بزاره جوونه بزنن بی اعتنا از پیش دلم قدم میزنه و میره
کسی که باید شب ور وزش من باشم لحظه های با من بودن رو میشمره
که مبادا زیاد بشه
آه
آه از این لحظه های من و تو که بی من و تو میگذره
کاش هیچ آداب و قانونی نبود
خسته ام
با اینکه بزرگتر شدم اما انگار نه انگار
اعصابم خورده
خیلی
هوا سرده تمام دلم یخ کرده
اونقدر درس خوندم که حالم داره بهم میخوره
کاش یه هنرمند بودم
کاش یه نقاش یا یه مجسمه ساز
حداقل کاش مال خودم بودم
کاش میتونستم مال خود خودم باشم
واسه خودم پر بزنم
واسه خودم دلم بگیره
واسه خودم گریه کنم
واسه خودم مهربونی کنم
رو سر خودم دست بکشم
کاش کاش کاش
اما حیف از ان همه کاش که میگم و جز حسرت هیچی گیرم نمیاد

فردین 2
 
Bottom