۱۳۸۲/۰۸/۱۷ | ۲۳:۰۸
دیشب....ه
یه او فکر کردم بوی هوای تازه در من دمید
با او پرواز کردم
خدای من
چقدر صدای سردش گرم است
چقدر احساس بی احساسش دلم را با خود میبرد
چقدر با او نو شده ام
خوشرنگم اما غمگین
چقدر از من فاصله میگیرد
چقدر با من بیگانگی میکند
چقدر در من از من فاصله میگیرد
کاش میدانست نباید
از من زمینی بترسد
از دل پر جوش من بترسد
کاش میدانست باید
در من ریشه بزند
با من ریشه بزند
خدایا مرا ببر
به آن گنبد دور
به آن چتر بالای سرش
به زیر چترش
خدایا
خدایا
من تنهایم
من تنهایم
..............................
..............................
نمیدونم چی میخواد بگه با چه زبونی میخواد بگه

میدونم بوی تلخی میده
بوی زردی میده
نکنه بگه
.....خیابان غرق در پاییز زرد است
.....خداحافظ خداحافظ چه سرد است


فردین 2
 
Bottom