۱۳۸۲/۰۹/۱۷ | ۰۱:۱۰
اگر بخواهم میتوانم فرار کنم از این همه قید .. حتی اگر جانی مجازی
در من باشد میتوانم تا بینهایت بروم مطمئن هستم بینهایت فقط در برگه های ریاضیاتی نیست .. باورم این باور را در من به انکار نمیگزارد .. میگزارد تا آرزویش در من خانه دار شود .. میگزارد تا پرواز را به خاطر سپرده داشته باشم میگزارد .. تا انتهای دوستی; حقیقتی پنهان ; تا کنار خدایم پر بزنم .. چه کسی میتواند
حتی با آغوشی عاشقانه مرا نگاه دارد ..انگار چیزی مرا صدا میزند .. انگار چیزی مرا با نیرویی که در هیچ علمی نمیگنجد مرا میکشد .. من با این ریشه های زمینیم چگونه
رها شوم .. تو که مرا نمیخوانی میدانی چگونه انسانیتم را بخشیده ام و خود را در زمینی فانی سپرده ام .. میدانم بندهایی که همه میبینند و گه گاهی همه را مقصر فریاد میزنم و خود به تنهایی به قاضی میروم خودم بر این جان نا فانیم مسلول کرده ام .. من
مغلول این زمین خاکیم .. اما میدانم روزی پر خواهم زد و بر تارک این اذهان زمینی روزی عکس خود را خواهم دید که چگونه در عین بیخبری عامیانه
; من گریخته ام .. مرا چنگ نزنید .. من روزی خواهم گریخت بر دامن خود چنگ بزنید زیر پای خود را باز کنید مرا چنگ نزنید .. خود را نخورید .. فقط گریختنم را لحظه ای ببنید




 


فردین 2
 
Bottom