۱۳۸۲/۰۹/۱۸ | ۱۵:۳۵
:سلام یه غزل تقدیمی از طرف یه آأم خصوصی بالاخره یه روزی من هم صمیمی میشم .. حرفی ندارم
آفتاب آیینه ماست اگر بگذارند
صبح پشت در فرداست اگر بگذارند
خشکسالی به سر آمد , نفس تازه خوش است
وقت نوشیدن دریاست , اگر بگذارند
همزبانی گره از مشکل ما نگشاید
همدلی حل معماست , اگر بگذارند
تا به کی داغ سکوت لب مردم باقی است؟
فصل جوشیدن غوغاست , اگر بگذارند
خسته ام خسته , از اوضاع ملال آور شهر
فرصت دامن صحراست اگر بگذارند
بی تکلف به شما شعر سرودم , مردم
حرف ماحرف دل ماست اگر بگذارند
میکشم دیده به خاک قدم همتشان
اهل قدرت , قدم راست اگر بگذارند
گر چه تنگ است فضا , خون قلم در جوش است
ما نگفتیم , هویداست اگر بگذارند
عشق آزاده ی من ! باز نما پنجره را
دیدن روی تو زیباست اگر بگذارند
بعد از آن غربت تلخی که تحمل کردیم
جاده ی گمشده پیداست اگر بگذارند
چهره بگشای تو ای شاهد آزادی و عشق!
دیده مشتاق تماشاست , اگر بگذارند
زاده ی شهر سیه موی و جلالی هستیم
عاشقی باب دل ماست اگر بگذارند

رجب بذر افشان
فردین 2
 
Bottom