۱۳۸۲/۱۰/۰۶ | ۲۱:۳۳

شب تاریک کویر در حال اتمام بود
اوایل شب سرد سرد
و کودکان درآغوش گرم مادر، زیر باران نرم لالایی
غرق در رویای شیرین کودکی...
ناگهان زمین لرزید....لرزید.............لرزید..............
و کودکان باز خفته اند
نه در آغوش گرم مادر
و وزش سرد سموم کویر
برایشان لالایی می خواند....................................




کاش می شد درد را حس کرد،درد مردمی که تا دیروز داغدار مردمی دیگر بودند و حال مردمی دیگر داغدار آنان.کاش می توانستیم اندکی از این بار را بر دوش کشیم،درد مادران بی کودک، کودکان بی مادر ،همسران بی همسر،خواهران بی خواهر...کاش می دیدیم چنگ زدن طفلی را برای یافتن پستان مادر و تجربه نیافتن ،در چند ماهگی. درد جانکاه تر از آن است که بتوان سخنی گفت و شنید و نوشت،فقط آه.........
پیامبر دیوانه
 
Bottom