۱۳۸۲/۰۹/۲۱ | ۲۰:۰۱
هوا بد جوری سرد شده و رفاقت ها هم همچنین.الان تو اتاق نشسته ام و استاد با صدای ملکوتی اش می خواند و من غرق در دنیای درد را با خود بردست :
"خواهم که بر مویت هر دم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی،حال هر کسی،چشم نرگست،مستانه مستانه
خواهم که بر رویت رویت ،هر دم زنم بوسه
ترسم که مجنون کند بسی ،چشم هر کسی،چشم نرگست،مستانه مستانه...
یکشب بیا منزل ما
ای دلبر خوشگل ما
دردت به جان ما شد
روح و روان ما شد..."
 
Bottom