۱۳۸۲/۱۰/۱۳ | ۱۶:۲۷
سرزمين سرد و خوب خوابها
روز بارانی مردابها همه جا جای من و تو گلی روییده است
نیلوفری آبی
کودکی نمی خواهد بمیرد هنوز جان میکند ..
دست و پا میزند ...
جانم را مینوشد تا بماند
افتخار میکنم که کودکانه دوستت دارم
افتخار میکنم بدون چتر و سر پناهت زیر باران بی حرفی تو شانه به شانه قدم بزنم
سردی پیراهن نگاهت را ندیده ام اما میدانم تو را چون یک سفر بی انتها دل بسته ام

م. فردین 2
 
Bottom