۱۳۸۳/۰۵/۰۳ | ۱۱:۴۲
خیلی وضعیتم قاراش میشه، انقدر گرفتاری پیش اومده که هنوز نتونستم به خونه بگم واسه چه کاری اومدم خونه.  تازه گفتم میام خونه از انجمنی بازی خلاص می شم که گفتن بیانیه بنویس واسه حکم آغاجری، یه جورایی نوشتن و استفاده از آیه و حدیث اینجورکی برام سخته. نمی خوام شامل همون شیوه دگماتیسم نقابدار دکتر سروش بشم ولی راه دیگه ای نیست.
اینم متن اولیه بیانیه:

 

 
"جرات دانستن داشته باش"   امانوئل کانت
" ان في اختلاف علماء امتي رحمه"  پيامبر گرامي اسلام
    در کشوري زندگي مي کنيم که سالهاست مناقشه بين کساني که اسلاميت نظام را افضل بر جمهوريتش مي دانند ، با کساني که عکس اين پندار را دارند ، در خلل و فرج مناسبات سياسي و فرهنگي و اجتماعي و حتي زندگي مردم عاديش نفوذ کرده است . جالب اينکه نه جمهوريونمان به جمهوريت به طور کامل احاطه دارند و نه اسلاميونمان به اسلام.نمونه اين سياست يک بام و دو هوا ، همين حديث زيباي نبوي است که يکي از هزاران آيه و حديث فراموش شده در ذهن اسلاميون نظام است.
   اختلاف اگر تنها در حيطه انديشه باشد ، امر مبارکي است و به فرموده پيامبر: رحمت، که اگر انديشه اي ناپاک هم باشد ، سر انديشه را تنها با انديشه مي توان کوبيد نه با زور و ارعاب و حکم قضايي. و اينگونه بي تدبيري ها و احکام قضايي ، تنها به جرم ابراز انديشه ، هم تهديد دروني و جدي براي پايداري نظام است و هم غير اسلامي و غير انساني!
     شعار انقلاب ما اين بود:"استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي" ؛ بي نظمي و جور و فقر ، موانع آزادي اند ، ولي مهمترين و جدي ترين مانع آزادي ، جهل است. حقيقت ما را آزاد مي کند و کسي که از حقيقت محروم بماند، يا به عمد خود پشت به آن کند ، آزادي خود و ديگران را فروخته است. مسلما يکي از ابعاد مهم آزادي ، آزادي انديشه است و آن مترادف است با چند گونه بودن منابع معرفت در جامعه . حال اينکه کساني بيايند و بگويند : همانگونه که حکومت بايد از توزيع مواد غذايي فاسد جلوگيري کند ، بايد جلوي توزيع غذاي روحي ناسالم را نيز بگيرد ، و به بهانه آن جلوي پاره اي از انديشه ها را سد کنند و نويسندگان و انديشمندان را زنداني کنند ، آيا  چيزي جز منطق قرون وسطي را در ذهن تداعي مي کند؟
     کليسائي که چنين ادعايي داشت در واقع مدعي در دست داشتن حقيقت بود و ميگفت : حقيقت فقط نزد ماست و آنچه ديگران مي گويند خلاف حقيقت است ، پس اين ما هستيم که بايد تعيين کنيم مردم چه بفهمند و از که حقيقت را در يابند.
      و اينک ، در ابتداي هزاره سوم ، اينکه افرادي همان طرز برخورد کليساي قرون وسطايي را شيوه کار خود قرار دهند ، آيا جز جهل ، نام ديگري بر آن مي توان نهاد.
     آيا نقش اديان در جوامع اين است که آنها را فرقه فرقه کند؟ يا اديان آمده اند که پشتوانه اخلاق باشند و از اين طريق قدرتهاي سياسي را به حفظ حريم عدالت وا دارند.
     آيا غير از اين است که بزرگترين معضل جامعه ما فرهنگ و فرهنگ سازي است ؟ کدام حکومت تا به حال در عرصه فرهنگ و فرهنگ سازي موفق بوده است؟ آيا غير از اين است که فرهنگ جامعه را اهل فرهنگ و دانشگاهيان و روشنفکران و نويسندگان و هنرمندان آن جامعه بايد بسازند، پس اين چگونه برخوردي است با يک فرهنگي و نويسنده؟ مگر نشنيده اند که پيامبر (ص) فرمود : " اگر در اجراي حد کوچکترين شبهه اي پيش آيد ، بايد آن را متوقف کرد". پس چه شده است آن همه لاف از پيروي اسلام و پيامبر و ائمه.
      متاسفانه شاهديم که کساني بر درخت تناور ايران نشسته اند و شاخ زير پاي خويش را اره مي کنند ! " ترسيم که چون پرده برافتد نه تو ماني و نه دياري!" حکومتي که بر پايه فقه و مذهب تشيع شکل گرفته است و براي دانشمند  بزرگ   و عارف دلسوخته ، صدر المتالهين ، ملاصدراي شيرازي ، بزرگداشتها و  کنگره ها و " رويکردها به افکار و آراء " ، برگزار مي کند و در دنيا به وجود چنين انديشمندي به خود مي بالد ، آيا اشعار او را در باب تقليد نخوانده است؟  اگر قرار محکوميت استاد آغاجري باشد ، آيا نه اين است که ملاصدراي بزگ نيز مجرم است؟!
      ما ، انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز و علوم پزشکي ، معتقديم که حتي در مخفي ترين لايه هاي قلب استاد آغاجري ، تصور اهانت به پيامبر اسلام نم گنجد ، چه رسد به آنکه عليه ايشان سخني گويند و يا حتي بخواهند پيروان آن حضرت را از مسير حق و راستي منحرف کنند .نا گفته پيداست ، در کشوري که با استادش اينگونه برخورد مي شود ، با دانشجو و دانش آموزش چه خواهند کرد، که شاهديم و شاهدند که چه ها کردند.
        اميد داريم عقل جايگزين جهل گردد و کرکس عدالت صوري و فرمايشي ، کبوتر آزادي را رخصت پرواز دهد تا به فرموده پروردگار :" ليقوم الناس بالقسط".


 
Bottom