۱۳۸۳/۰۴/۳۱ | ۰۱:۱۵
ندانم چه ای، هر چه هستی تویی.
خدایا ! نمی خواهم همرنگ جماعت باشم ، می خواهم رسوا شوم ، رسوای خلق باشم.
میان عجیب فامیلی متولد شده ام؛ اختلاف و تضاد حرف اول را می زند و من نمی توانم مثل دیگران باشم:
در فامیل ما ثروتمندانی هستند که مثلا یکیشان کارخانه ذوب آهن دارد و فقیری که تمام اموالش خلاصه می شود در یک یخچال و دو قطعه فرش(جهیزیه همسرش) و لباسهایشان؛ و من دومی را توانگر تر می بینم تا اولی و نزد دومی راحتترم تا اولی.
میان این فامیل متدینینی یافت می شوند که از فرط عبادت ، پیشانیشان پینه بسته و کبود شده و بی دینانی که بی مشروب شب به خواب نمی روند و بی هوس بیدار نمی شوند؛ و من نزد دومی خدا را بیشتر حس می کنم تا آن خشکه مقدسان بی هنر.
در این فامیل عالم زیاد است و بی علم نیز: استاد دانشگاه و دانشمند هست، کسی نیز هست که هنوز خواندن و نوشتنی هم نمی داند؛ و من نزد دومی آموختنی بیشتر یافته ام تا آن عالم و دانشمندو...
خدایا روحم را نجات بده از این همه رذیلت.
خدایا دردم را بیفزا ، غمم را آتشین تر کن ، تنهایی ام را ، سک.تم را ، گوشه نشینی ام را ، فهمم را ، به حدی برسان که تویی!
خدایا ! یا مرا آنقدر بزرگ کن که تنها در دوزخت جای گیرم یا دوزخت را آنقدر کوچک ، که تنها مرا در بر گیرد.
خدایا ! غرق آتشم ، طوفانم ، صبرم ، دردم ، غمم ، سوزانم ، شرمم ، اشکم ، سیلم ، سکوتم ، شناختم ، شناعتم ف کثافتم ، سیاهم ، سفیدم ، پاکم ، سفیه ام ، عاقلم ، دیوانه ام ، مجنونم ، عاشقم ، عاشقم ، عاشقم ، عاشقم ،دلداده ام ،
دلداده ام ، دلداده ام ، دلداده ام ،....
والفجر ، و لیال عشر و....
نوشته شده توسط فردين روزبهاني

 
Bottom