۱۳۸۳/۰۵/۰۸ | ۰۰:۴۲

به نام او
دوستی عزیز ، در اوایل تابستان ، به من گفت: غرورت بیش از حد است و بسیار از خود تعریف می کنی ، مثلا اگر تو نقاشی ، من هم نقاشم ، اینکه این همه دبدبه کبکبه ندارد.
بسیار فکر کردم و آخر نفهمبدم من تا به کی و به کی گفته ام که حتی کشیدن چند خط کج و کوله را هم ، می توانم تا چه رسد که ادعای نقاش بودن بکنم. به هر حال دوست عزیز تر از جانم اگر کشیدن سالی چند خط کج و کوله اسمش نقاشی است ف همه مردم نقاشند.من کی تا به حال چنین ادعایی داشته ام.
و اما غرور ؛ نمی دانم مردم را تا چه حد می شناسید؟ نمی دانم تا چه حد درک می کنید شخصیت و مردانگی یک مرد را ؟
شاید اشتباه می کنم ، نمی دانم ، شاید یکی باید به من تذکر بدهد؟
همیشه اینطور فکر کرده و می کنم که نباید غرورم شکسته شود ف نباید شخصیتم خرد شود ف که اگر شخصیتم ، غرورم خرد شود ، به طور یقیین دیگر کسی نمی تواند به من تکیه کند و یک انسان خرد وشکسته ، هیچگاه نمی تواند تکیه گاه انسانی دیگر باشد. تنها راهی که برای گریز از این اتفاق به نظرم آمده ، بیش از حد نشان دادن غرورم و تعریف بیش از حد از خود است ، چون به این روش اگر گاهی مجبور به عقب نشینی و خود شکنی شوم ، همین پوسته کاذب را شکسته ام و به شخصیت اصلی ام گزندی نمی رسد.
کاش درست اندییده باشم.

اعتراف گونه ای از فردین
 
 
Bottom