۱۳۸۳/۰۵/۱۱ | ۱۰:۳۶
به نام او
انتظار انتظار انتظار
تا كي؟ چرا ؟ گفتم تنهاييم را ، غرورم را ، غمم را ، عشقم را ، شهودم را ، عرفانم را ، لحظه هاي ملكوتيم را ، سكوتم را ، سكوتم را ، سكوتم را ، با يكي قسمت كنم. با يكي كه خوب قدر سكوت را مي فهمد، خوب زبان سكوت را آموخته، با هوش تر از انسانهايي است كه هر روز روز مي خورند و مي خورند و مي خورند و بعد به فكر تخليه مي افتند و بعد به فكر پول براي خوردن و باز اين چرخه لعنتي حيات.با يكي كه تنهايي را احساس مي كند. با كسي كه درد علي و فاطمه را مي فهمد. همان درد را" و دردي كه چنين روح بزرگي چون علي را به ناله در آورده است ، تنهايي است كه ما آن را نمي شناسيم ؛ ما بايد اين درد را بشناسيم نه آن درد را ! كه علي درد شمشير را احساس نمي كند و ما درد علي را". حس كردم كه او همان است ، همان روح تنها ، همان همدرد و هم فكر، همان هم روح ، همان عارف ، همان عاشق.
و حال انتظار مي كشم و انتظار و انتظار: آيا درست انديشيده بودم...خدا داناتر است
يا علي مدد
نوشته شده توسط فردين روزبهاني
 
Bottom