۱۳۸۳/۰۵/۱۱ | ۱۸:۵۸
طلوع ماه


دريغ ازماه!
که شب همخواب تاريکی است...
جغد از روز می ترسد!

طلوع ماه راديدند شب کوران دلمرده...
نگه از نور دزديدند،
مرگ اندود و پژمرده!

به سويش دست يازيدند...
چو ابر تيره سرمازده بر ماه تازيدند...
صدای ناله خورشيد بر افلاک تابيده...

چه کس گويد که مه در پشت شب بر سينه خورشيديان خفته؟
چه می گويی که سرما جنگ ابرآلوده را برده؟
دروغ است اين...
رسد بر خانه عنقا مگر زاغ مگس خورده؟

تو ای خوبم، تو ای ماهم، تو ای مهتاب پر آهم
تو ای روشنگر شبهای بی راهم...
من اما نيک می دانم
شفق خونابه عشق است که بر آفاق پاشيده

و می دانم
صدای بال بال اختران تمرين پرواز است
که دست افشانی آزادی نور است... مرگ شب!
که شب همخواب تاريکی است...
دريغ از ماه...
يا حسين
 
Bottom