۱۳۸۳/۰۷/۰۵ | ۱۹:۱۱
يا حق
ديگه دارم جوش ميارم. بعد دو سال جون كندن و ترس و لرز از اينكه نكنه استاد واسه پروژت پيدا نكني ، يه استاد شاسكول گيرت بياد كه ...
پروژمو با كلي دبده كبكبه تحويلش دادم كه بخونه و وقت دفاع تعيين كنه ، بعد يه هفته رفتم و مي بينم پروژه كلا خط خطي كرده و تا تونسته غلط املايي و اشكال نگارشي و ويرگول و از اين حرفا ازش در آورده و با كلي افتخار بم تحويل ميده كه برو تصحيحش كن. از كليت بحث هم كه كرم خدا هيچي نفهميده و واسه اينكه كم نياره واسه ما شده ويراستار.
بهش گفتم دكتر اگه ميدونستم اينجوريه بجاي دكتر بهادرنژاد ، مي رفتم از گروه ادبيات و زبان فارسي به استاد راهنما پيدا مي كردم. خنديد ولي حس كردم كه بهش بر خورده ع خدا به خير بگذرونه.
بابا بذارين از اين دانشگاه گورمو گم كنم. ديگه چه دلخوشي اينجا برام گذاشتين. اون از طرح ربات آشپز كه گم و گورش كردين. اون از مقاله بيچاره خانم مبيني كه الكي اسم خودتون رو هم تهش اضافه كردين و اين هم سر پروژه من بدبخت كه بدون حتي يه ذره كمك دارين پونصد تومن روش مي خورين.
ديگه چته آخه....اه
 
Bottom