۱۳۸۳/۱۲/۲۹ | ۱۹:۱۵
به نام خدای علی

به عنوان عیدی:
ابو درداء (خادم علی )نقل می کند که شبی از نخلستانهای بیرون مدینه می گذشتم . ناگهان در میان نخلستان مولایم علی را دیدم در حال عبادت.جلوتر رفتم ، در حال خود نبود. می ایستاد اشک می ریخت ، راه می رفت اشک می ریخت ، می نشست ، اشک می ریخت ، زمین می خورد ، اشک می ریخت. ناگهان به زمین افتاد و خاموش شد. نگران شدم . دویم ، سرش را به دامان گرفتم . اثار حیات در او دیده نمی شد. متاثر و نالان خود را به خانه خانممم فاطمه رساندم. در زدم ، پرسید کیستی در این نیمه شب. خود را معرفی کردم ، در را باز کرد. گفتم خانم معذرت که این خبر را من به شما می دهم ، مولایم علی از دنیا رفت. گفت ابودرداء آرام باش و بگو چه دیده ای . آنچه دیده بودم شرح دادم. بانویم خندید و گفت ابودرداء انچه تو دیدی من سالهاست که می بینم ، نگران نباش مولایت سالم است و از عظمت الهی غش کرده است.
یا علی
 
Bottom