۱۳۸۴/۰۲/۲۲ | ۱۱:۰۷
هیستری هاشمی
با وجود واکنشهایی که به یک آگهی تبلیغاتی در چند وبلاگ شده است، باید به گونهای جدی در گفتار کسانی که معتقدند جنبش دوم خرداد و دوران هشتسالهی اصلاحات باعث رشد عقلانیت و واقعگرایی در جامعه شده است، تردید کرد. زمانی برای گرم شدن بازار انتخابات، سردمداران اصلاحات نیاز داشتند که با تخریب هاشمی فضای انتخابات را گرم کنند. اما امروز مخالفان هاشمی کاسهی داغتر از آش شدهاند و طاقت یک آگهی کوچک را هم ندارند، گویا فراموش کردهاند که در همان روزنامههایی که مقالههای آتشین علیه هاشمی نوشته میشد، صفحاتی هم برای تبلیغات انتخاباتی هاشمی به هواداران او واگذار میشد. حتا برخی فراموش کردهاند که گنجی که پرچمدار افشاگری علیه هاشمی بود او را عالیجناب سرخپوش مینامید و نه عالیجناب خاکستری. بدین معنا که او را مسبب و مسؤول آن جنایات نمیدانست، اما کسی بود که از این اقدامات خبر داشت.امروز سران اصلاحات دیگر آن روحیه تخریبی را فراموش کردهاند، تمایلی هم ندارند برخوردهای تند 5 سال گذشته را به خاطر آورند. اما کودکانی را که زمانی از لولو ترساندهاند، به راحتی نمیتوان ساکت کرد، آنها عادت کردهاند و این عادت کمکم به نوعی هیستری تبدیل شده است. دیگر هرجا نامی از هاشمی بیاید رگ گردنشان بالا میزند و خونشان به جوش میآید.قصد من تخطئهی افشاگریهایی که در آن سالها انجام شد، نیست. به هر حال کسانی که با وجود تمام مشکلات و خطرها از جانگذشتگی کردند و پرده از برخی جنایات برداشتند، تلاششان قابل ستایش است. اما مشکلی که در آن زمان وجود داشت فضای نامتقارن نقد و افشاگری بود. شاید در این قضیه هم کسی مسؤول نبود. مشکل از کسانی نبود که افشاگری کردند، کمبود از جایی بود که افشاگری نشد. در آستانهی انتخابات مجلس ششم جامعه در معرض یک انتخاب بود، انتخابی میان دو گروه از نسل انقلاب. اما توافقی نانوشته وجود داشت که نباید نقدها و افشاگریها به دوران امام برسد و این موضوع فقط به ضرر هاشمی تمام شد. عملکرد هاشمی بیشتر به پس از درگذشت خمینی مربوط میشد و با دقت کالبدشکافی شد. درحالی که به عملکرد روحانیان دیگری که خود را اصلاحطلب میدانستند از جمله محتشمیپور، کروبی و موسوی خوئینیها اصلاً پرداخته نشد. زمانی که برخی از هوادران هاشمی یادآور شدند که او با برگزاری انتخابات زمینهساز دوم خرداد شده است، با غرور گفتند که این وظیفهی او بوده است و مایهی افتخار نیست. اما بعدها برگزاری مفتضح انتخابات مجلس هفتم نشان داد که انجام دادن وظایف هم گاهی اوقات کار سادهای نیست و از هر کسی برنمیآید.اگر بنا بود عملکرد روحانیان اصلاحطلب نیز بر مبنای منافع ملی نقد شود، بیشک آنان کارنامهای سیاهتر داشتند. با وجود این، نه تنها خسارات هنگفت و جبرانناپذیری که امثال این افراد به منافع ملی وارد کردند ناگفته ماند، بلکه پس از انتخابشان نیز بر صدر نشستند. کروبی که شد رییس مجلس و محتشمی که نمایندگیاش مدیون اخراج علیرضا رجایی بود، شد رییس فراکسون اصلاحات.اگر بنا باشد هاشمی را نقد کنیم، بیشک کارنامهی قابل قبولی نخواهد گرفت و حقیقتاً به گذشته تعلق دارد. اما تخطئه کردن یک آگهی به سایتی که بناست اخبار انتخاباتی هاشمی را پوشش دهد، به گذشتهای دورتر تعلق دارد، به دوران کودکی، دورانی که آدمها به فرشتگان و دیوان تقسیم میشدند. آگهی دادن چند وبلاگ به یک سایت تبلیغاتی سیاسی با هیچ منطقی قابل سرزنش نیست، البته با این فرض که بپذیریم همهی انسانها و از جمله خوانندگان وبلاگها دارای شعور و اختیار هستند. وبلاگها رسانهای ملی با بودجهی عمومی نیستند که دیگران حق داشته باشند در مورد نوع تبلیغاتشان نظر بدهند. اتفاقاً پذیرش تبلیغات در این وبلاگها نشانهی جدی گرفتن وبلاگنویسی از سوی گردانندگان آنهاست و شایستهی تقدیر است.
با وجود واکنشهایی که به یک آگهی تبلیغاتی در چند وبلاگ شده است، باید به گونهای جدی در گفتار کسانی که معتقدند جنبش دوم خرداد و دوران هشتسالهی اصلاحات باعث رشد عقلانیت و واقعگرایی در جامعه شده است، تردید کرد. زمانی برای گرم شدن بازار انتخابات، سردمداران اصلاحات نیاز داشتند که با تخریب هاشمی فضای انتخابات را گرم کنند. اما امروز مخالفان هاشمی کاسهی داغتر از آش شدهاند و طاقت یک آگهی کوچک را هم ندارند، گویا فراموش کردهاند که در همان روزنامههایی که مقالههای آتشین علیه هاشمی نوشته میشد، صفحاتی هم برای تبلیغات انتخاباتی هاشمی به هواداران او واگذار میشد. حتا برخی فراموش کردهاند که گنجی که پرچمدار افشاگری علیه هاشمی بود او را عالیجناب سرخپوش مینامید و نه عالیجناب خاکستری. بدین معنا که او را مسبب و مسؤول آن جنایات نمیدانست، اما کسی بود که از این اقدامات خبر داشت.امروز سران اصلاحات دیگر آن روحیه تخریبی را فراموش کردهاند، تمایلی هم ندارند برخوردهای تند 5 سال گذشته را به خاطر آورند. اما کودکانی را که زمانی از لولو ترساندهاند، به راحتی نمیتوان ساکت کرد، آنها عادت کردهاند و این عادت کمکم به نوعی هیستری تبدیل شده است. دیگر هرجا نامی از هاشمی بیاید رگ گردنشان بالا میزند و خونشان به جوش میآید.قصد من تخطئهی افشاگریهایی که در آن سالها انجام شد، نیست. به هر حال کسانی که با وجود تمام مشکلات و خطرها از جانگذشتگی کردند و پرده از برخی جنایات برداشتند، تلاششان قابل ستایش است. اما مشکلی که در آن زمان وجود داشت فضای نامتقارن نقد و افشاگری بود. شاید در این قضیه هم کسی مسؤول نبود. مشکل از کسانی نبود که افشاگری کردند، کمبود از جایی بود که افشاگری نشد. در آستانهی انتخابات مجلس ششم جامعه در معرض یک انتخاب بود، انتخابی میان دو گروه از نسل انقلاب. اما توافقی نانوشته وجود داشت که نباید نقدها و افشاگریها به دوران امام برسد و این موضوع فقط به ضرر هاشمی تمام شد. عملکرد هاشمی بیشتر به پس از درگذشت خمینی مربوط میشد و با دقت کالبدشکافی شد. درحالی که به عملکرد روحانیان دیگری که خود را اصلاحطلب میدانستند از جمله محتشمیپور، کروبی و موسوی خوئینیها اصلاً پرداخته نشد. زمانی که برخی از هوادران هاشمی یادآور شدند که او با برگزاری انتخابات زمینهساز دوم خرداد شده است، با غرور گفتند که این وظیفهی او بوده است و مایهی افتخار نیست. اما بعدها برگزاری مفتضح انتخابات مجلس هفتم نشان داد که انجام دادن وظایف هم گاهی اوقات کار سادهای نیست و از هر کسی برنمیآید.اگر بنا بود عملکرد روحانیان اصلاحطلب نیز بر مبنای منافع ملی نقد شود، بیشک آنان کارنامهای سیاهتر داشتند. با وجود این، نه تنها خسارات هنگفت و جبرانناپذیری که امثال این افراد به منافع ملی وارد کردند ناگفته ماند، بلکه پس از انتخابشان نیز بر صدر نشستند. کروبی که شد رییس مجلس و محتشمی که نمایندگیاش مدیون اخراج علیرضا رجایی بود، شد رییس فراکسون اصلاحات.اگر بنا باشد هاشمی را نقد کنیم، بیشک کارنامهی قابل قبولی نخواهد گرفت و حقیقتاً به گذشته تعلق دارد. اما تخطئه کردن یک آگهی به سایتی که بناست اخبار انتخاباتی هاشمی را پوشش دهد، به گذشتهای دورتر تعلق دارد، به دوران کودکی، دورانی که آدمها به فرشتگان و دیوان تقسیم میشدند. آگهی دادن چند وبلاگ به یک سایت تبلیغاتی سیاسی با هیچ منطقی قابل سرزنش نیست، البته با این فرض که بپذیریم همهی انسانها و از جمله خوانندگان وبلاگها دارای شعور و اختیار هستند. وبلاگها رسانهای ملی با بودجهی عمومی نیستند که دیگران حق داشته باشند در مورد نوع تبلیغاتشان نظر بدهند. اتفاقاً پذیرش تبلیغات در این وبلاگها نشانهی جدی گرفتن وبلاگنویسی از سوی گردانندگان آنهاست و شایستهی تقدیر است.
ارسال یک نظر
<< صفحهی اصلی