۱۳۸۴/۰۲/۳۱ | ۰۰:۱۱
رفت ، بی آنکه بپرسد تو چرا اینجایی!؟
چرا آمده ای؟
"هالو خرت به چند؟!"
بی آنکه اشک مرا ذرهای به حساب آورد.
و اشک بود و اشک بود و اشک بود و اشک
و قطره ای نمناک که بایست می بارید و نشد
و رفت.
آتشم کشید و رفت...
 
Bottom