۱۳۸۴/۰۸/۰۲ | ۲۰:۳۸
محراب خون آلود
محراب مسجد کوفه را بگو دیگر به انتظار نایستد و از شوق حضور دوست بر خود نلرزد. کوچه های خاکی کوفه را بگو دیگر خویش را مهیا نکنند تا قدوم آسمانی او را در خود بپذیرند. کودکان یتیم چشم انتظار کوفه؛ پیرزنان و پیرمردان مشتاق و بیوه زنان دردمند را بگو دیگر به انتظار او ننشینند تا بیاید و دست نوازش بر زخم های دلشان بکشد ... که او دیگر نخواهد آمد تامرهم دلهای خنجر خورده اشان باشد.آسمان کوفه را بگو به سپیده صبح پیوند خورد که علی دیگر در محراب مسجد، عشق را تفسیر کرد. مرغابی ها را بگو بال در بال هم، سر در آغوش هم بنهید و تا همیشه تاریخ در فراق او بسوزید که دست عشق بر سرهایتان کشید و رفت تا زلال جاری حق را دریابد. مسمار در را بگو نشانه نیز مکن که او خواهد رفت چرا که او عطر آسمانی یاس را از شامگاه قبل به جان دریافته بود و روحش رفته بود پیش از آنکه جسمش رفته باشد.
آری او خواهد رفت و زمین خاکی و آسمان پرستاره شبهای کوفه دیگر هرگز مناجات عاشقانه او را نخواهد شنید که بر زمزمه ملکوتیان سبقت گرفته و ترجمان عشق خواهد بود بر زندگی خاک نشینان آن صدای افلاکی!زین پس دیگر آوای ملکوتی «مولای یا مولای» علی در مسجد کوفه قامت محراب را از شوق خم نخواهد کرد، دیگر چاه نامه دردمند علی را نخواهد شنید و سنگ صبور کلام پر درد علی نخواهد بود که زین پس علی سکون خویش در کنار سنگ صبوری یافته است که بارها و بارها از پی اش سلام فرستاد! زین پس نخل های آشنا صدای قدم های علی را نخواهند شنید که از پی پخش بذر عاشقی در میانشان حرکت کند، این نخل ها که قامت بر افراشته اشان را و سرهای به سوی درگاه دوست بلند کرده اشان را از علی آموخته بودند.دیگر زمینیان و خاکیان نجوای ملکوتی اش را نخواهند شنید و ذرات عالم امکان برای همیشه زمان در حسرت شنیدن طنین خوش الحان مناجاتش خواهند ماند!الا لعنة الله علی القوم الظالمین
 
Bottom