۱۳۸۴/۰۸/۲۸ | ۲۰:۳۱
صادق که به خورشید خندید
زل و دو چشمان ِ شورش
فهمیدم که خورشید نیرنگی پر رنگ است
او که از سیم ها رسید
مریم
با آن دو چشم ِ دورش
رنگش را هم باخت ،خورشید
که نورش
وآن دو دهانه ی ِ پرتاب ِ آتش
به ام خورد
تابید لولید وزید
بوی ِ گند ِ دل و دماغ و عقل
و دهان
آیا کرم ِ نیچه
که بر کاغذ می لولید
و
حالا در دلم، درسرم ودهانم
بدون ِ شک و برها ن
شهود ِ کثافت ِ تحسین برانگیز ترین کرمدان ِ لجن
قه قهه ی ِ قلبم
انسان...انسانیت...

آیا صادق دستِ مریم را باور خواهد کرد
با پینه یا پدیکور...
حالا گرفتن و بوسیدنش بماند
اگر نکند...
کرمم را با گاز خواهم کشت
که راستی رسوای ِ صادق است
باطل ِ جادوست مریم
پوچ ِ چمن چه نیاز به شاخه ی ِ گل
گل ِ سرخ
آن هم دو شاخه ی ِ همساقه
تا با شد لجن
سبز سبز است
و صبور گندیده
حالا صبر کنم
بیشتر کثافت و قی
کرمم را بکشم
با گاز یا...
صادق چه می گویی
تو مرا مریم..





علیرضا زند مقدم
2/3/83 ملایر

 
Bottom