۱۳۸۴/۱۲/۰۶ | ۱۳:۵۶
سخني با غم آلود ترين دل
اي عزيز اين نخستين باري نيست كه قلب شكوهمندت درهم مي پيچد چرا كه از دورترين افقها بر غربتت نظاره گرم
اي عزيز اين اولين سيلي ددمنشانه اي نيست كه بر عارض از شبنم لطيفترت نواخته مي شود
اي عزيز تو كه خود آشناي ويرانه هايي
اي عزيز تو كه خود محرم سكوت و خلوتي اين نخستين باري نيست كه نگاه معصومت از لابلاي غلطان اشك بر خاكها و خاكسترها مي خرامد
اي عزيز تو كه خود آشناي بقيعي از چه رو اينسان مي گريي
اي عزيز اي محرم شبهاي بي چراغ از چه رو چون شمع مي سوزي
اي عزيز اي عزيزاي عزيزاي عزيز
اي عزيز گامهايت بوسه گاه سنگلاخهاست از چه مي گريي؟چنين غريبانه و تنها
اي عزيز از چه بر مزار مادر نشستي و بر نمي خيزي
اي عزيز اين آرامگه اشوب زده ي پدر توست؟يا كه بقيعي ديگر است؟
اي آرام دلماي زاير بقيع سامرا
اي وارث نينواي سامرا
اي ميراث دار محله بني هاشم براستي غربت علي را در تو مي بينم
براستي مظلوميت زهرا از سيمايت هويداست
براستي تنهايي حسن و سوز حسين و ..
.اي عزيز جز اشك و آه بضاعتي مرا نيست تا نثارت كنم
و جز زمزمه هاي انتظار در نگاهم نمي جوشد
مرا جز غريوي بغض آلود نيست كه مرهم سينه ات كنم فريادي به سطوت تندرها و سوز صاعقه ها كه :اللهم عجل لوليك الفرج
 
Bottom