۱۳۸۴/۱۲/۲۹ | ۰۰:۲۹
به نام خدای خالق علی
پیکر آلاله ها
اينك چهل روز از غروب غم فزاي شهادت شقايق¬ها مي¬گذرد؛ و اينك از صداي نحص شلاق خزان بر پيكر آلاله¬ها، اربعيني مي¬گذرد و اسارت، سيلي، غربت، فرياد و بيدارگري سهم حاملان پيغام قاصدك¬هاي عترت و عظمت شد.
از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردي نشستيم كه حيات اسلام مديون رگ¬هاي پاره پاره اوست. قصه سر و نيزه، قصه لب¬هاي خونين و قرآن، قصه سيلي و صورت گلگون كودك غمگين و تمام حقيقت¬هايي كه هر سال از پرده چشمان ما مي¬گذرد را شنيده¬ايم. اربعيني با دختر كوچك حسين(ع) مهر را در آغوش گرفتيم، ناله زديم، درد دل¬ها گفتيم و شكوه¬ها روانه كرديم. اربعيني از عمق جان، فرياد يا حسين كشيديم، بر سينه زديم و خنده را حرام كرديم.
... آري چهل روز، روزهايي كه به وسعت تمام زمان¬ها و مكان¬هاست؛ بر زينب، همان دختر زهرا، همان قافله¬سالار كاروان الله مي¬گذرد و عجب اسراري در سينه اوست و چه دردها كه كشيده است.
زينب؛ اي اسطوره صبر و استقامت، اي دختر حيدر، اي نگهبان و منادي جاويدان رهايي، اي اميد كودكان تنها و اي مادر رنج و مصيبت! درود خدا بر تو و بر صبر تو.
در شام جهل چه نيكو به دفاع از برادر مظلوم غريو غيرتمندانه و مردانه خود را سر دادي.
بي¬شك ماندگاري حقيقت رسالت برادر در جانفشاني و پاسداري توست.
اي قافله¬سالار؛ به يقين تو براي شيعه مثل مادري ...
... و تو اي آنكه ديده را در اربعين حسيني به سيلاب اشك جلا مي¬دهي، هنوز كاروان الله در حركت است، از بعد از رحلت رسول الله با تدبير فاطمه، تا كنون. از مدينه، از كوفه، از شام، از كربلا و از تمام ديارها مي¬گذرد و حقيقت را زمزمه مي¬كند. آري اين كاروان در راه است و در دوراهي خدا و شيطان، چشم انتظار مردان مردي است كه جز الله در انديشه هيچ نمي¬پرورانند. اي شيعه؛ شيشه تاريخ را خرد كن، به اندازه تمام اندوه سينه¬ات دست ياري خود را بلند كن و فرياد بزن. برخيز و بنگر؛ حسين هنوز تنهاست.
به پا خيز، ناموس علي را جهل به اسارت برده است و فرزند زهرا را غرض و كينه در زير سم اسبان آمال و آرزوهاي خود، پاره پاره كرده است.
عجب رسمي است كه هرساله علي را خانه نشين مي¬كنند، فاطمه را سيلي مي¬زنند، حسن را زهر مي¬نوشانند و حسين را سر مي¬برند و عجب رسمي است كه هرساله زينب اين خواهر با وفا، به پشتيباني از برادر در شام جهل فرياد مي¬زند.
برخيز، دل را به اين قافله عشق بسپار و همراه شو؛ ديريست كه كوچه¬هاي ايمان، معطر به حضور اين مناديان رهايي است. برخيز و خود را با انديشه¬اي پيوند ده كه زهرا پايه¬گذار آن است. براستي كه اين كاروان از قانون انقلاب زهرا پيروي مي¬كند. فرياد زينب به تاسي از دفاع فاطمه است، خطبه سجاد به تاسي از استدلال مادر است و قيام حسين درس عشق و شور زهراست.
اگر نبود فاطمه، حسين كجا بود و اگر نبود حسين، حقانيت غريو مادر بر انديشه شيعه به جا نمي¬ماند. آري اينچنين است كه انقلاب، حماسه مي¬خواهد.
برخيز اي شيعه، كدام خنجري مي¬تواند فرياد حنجره تو را خاموش كند.
برخيز كاروان الله هميشه در حركت است؛ فراتر از زمان و مكان.
راست بايست، دستان ادب بر سينه بگذار و به بانويي احترام كن كه اگر به غمزه¬اي اشارت كند، آزاده و سرافراز در بزم خون سر را نثار جانان خواهي كرد.
كاروان در راه است.
صدا صداي خداست.
كاروان در راه است.
كاروان الله ...
اينك چهل روز از غروب غم فزاي شهادت شقايق¬ها مي¬گذرد؛ و اينك از صداي نحص شلاق خزان بر پيكر آلاله¬ها، اربعيني مي¬گذرد و اسارت، سيلي، غربت، فرياد و بيدارگري سهم حاملان پيغام قاصدك¬هاي عترت و عظمت شد.
از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردي نشستيم كه حيات اسلام مديون رگ¬هاي پاره پاره اوست. قصه سر و نيزه، قصه لب¬هاي خونين و قرآن، قصه سيلي و صورت گلگون كودك غمگين و تمام حقيقت¬هايي كه هر سال از پرده چشمان ما مي¬گذرد را شنيده¬ايم. اربعيني با دختر كوچك حسين(ع) مهر را در آغوش گرفتيم، ناله زديم، درد دل¬ها گفتيم و شكوه¬ها روانه كرديم. اربعيني از عمق جان، فرياد يا حسين كشيديم، بر سينه زديم و خنده را حرام كرديم.
... آري چهل روز، روزهايي كه به وسعت تمام زمان¬ها و مكان¬هاست؛ بر زينب، همان دختر زهرا، همان قافله¬سالار كاروان الله مي¬گذرد و عجب اسراري در سينه اوست و چه دردها كه كشيده است.
زينب؛ اي اسطوره صبر و استقامت، اي دختر حيدر، اي نگهبان و منادي جاويدان رهايي، اي اميد كودكان تنها و اي مادر رنج و مصيبت! درود خدا بر تو و بر صبر تو.
در شام جهل چه نيكو به دفاع از برادر مظلوم غريو غيرتمندانه و مردانه خود را سر دادي.
بي¬شك ماندگاري حقيقت رسالت برادر در جانفشاني و پاسداري توست.
اي قافله¬سالار؛ به يقين تو براي شيعه مثل مادري ...
... و تو اي آنكه ديده را در اربعين حسيني به سيلاب اشك جلا مي¬دهي، هنوز كاروان الله در حركت است، از بعد از رحلت رسول الله با تدبير فاطمه، تا كنون. از مدينه، از كوفه، از شام، از كربلا و از تمام ديارها مي¬گذرد و حقيقت را زمزمه مي¬كند. آري اين كاروان در راه است و در دوراهي خدا و شيطان، چشم انتظار مردان مردي است كه جز الله در انديشه هيچ نمي¬پرورانند. اي شيعه؛ شيشه تاريخ را خرد كن، به اندازه تمام اندوه سينه¬ات دست ياري خود را بلند كن و فرياد بزن. برخيز و بنگر؛ حسين هنوز تنهاست.
به پا خيز، ناموس علي را جهل به اسارت برده است و فرزند زهرا را غرض و كينه در زير سم اسبان آمال و آرزوهاي خود، پاره پاره كرده است.
عجب رسمي است كه هرساله علي را خانه نشين مي¬كنند، فاطمه را سيلي مي¬زنند، حسن را زهر مي¬نوشانند و حسين را سر مي¬برند و عجب رسمي است كه هرساله زينب اين خواهر با وفا، به پشتيباني از برادر در شام جهل فرياد مي¬زند.
برخيز، دل را به اين قافله عشق بسپار و همراه شو؛ ديريست كه كوچه¬هاي ايمان، معطر به حضور اين مناديان رهايي است. برخيز و خود را با انديشه¬اي پيوند ده كه زهرا پايه¬گذار آن است. براستي كه اين كاروان از قانون انقلاب زهرا پيروي مي¬كند. فرياد زينب به تاسي از دفاع فاطمه است، خطبه سجاد به تاسي از استدلال مادر است و قيام حسين درس عشق و شور زهراست.
اگر نبود فاطمه، حسين كجا بود و اگر نبود حسين، حقانيت غريو مادر بر انديشه شيعه به جا نمي¬ماند. آري اينچنين است كه انقلاب، حماسه مي¬خواهد.
برخيز اي شيعه، كدام خنجري مي¬تواند فرياد حنجره تو را خاموش كند.
برخيز كاروان الله هميشه در حركت است؛ فراتر از زمان و مكان.
راست بايست، دستان ادب بر سينه بگذار و به بانويي احترام كن كه اگر به غمزه¬اي اشارت كند، آزاده و سرافراز در بزم خون سر را نثار جانان خواهي كرد.
كاروان در راه است.
صدا صداي خداست.
كاروان در راه است.
كاروان الله ...
ارسال یک نظر
<< صفحهی اصلی