۱۳۸۵/۰۳/۲۰ | ۱۰:۵۸
مهاجر غريب
پرستوي مهاجرم چرا زلانه مي روي
پرستوي مهاجرم چرا زلانه مي روي
اگر زلانه مي روي چرا شبانه مي روي
قرار من شكيب من مهاجر غريب من
قرار من شكيب من مهاجر غريب من
فداي غربتت شوم كه مخفيانه مي روي
حيات جان، اميد دل، علي بود زتو خجل
حيات جان، اميد دل، علي بود زتو خجل
كه با كبودي بدن زتازيانه مي روي
كبوتر شكسته پر مرا به همرهت ببر
كبوتر شكسته پر مرا به همرهت ببر
چرا بدون جفت خود زآشيانه مي روي
چهار طفل خون جگر زنند در غمت به سر
تو بر زيارت پدر چه عاشقانه مي روي
الا به رخ نشانه ات مگر شكسته شانه ات
الا به رخ نشانه ات مگر شكسته شانه ات
كه موي زينبين خود نكرده شانه مي روي
هماي بي ترانه ام چرا زآشيانه ام
هماي بي ترانه ام چرا زآشيانه ام
به كوي بي نشان خود پر از نشانه مي روي
فتاده بر دلم شرر كه تو در اين دل سحر
فتاده بر دلم شرر كه تو در اين دل سحر
زهمسرت غريب تر برون زخانه مي روي
از چه واهمه، تو راست مهرفاطمه
از چه واهمه، تو راست مهرفاطمه
به حشر هم سوي جنان بدين بهانه مي روي
ارسال یک نظر
<< صفحه‌ی اصلی