۱۳۸۷/۰۲/۰۹ | ۱۸:۴۹
راز بیاخلاقی مسلمانان
و "خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانهی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همهی درس بزرگان در همهی زندگانیم برابر آن حقیر مینماید و آن این است:
در بغداد هر روز بسیار خبرها میرسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود. روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت میدانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه میکنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟
من بدو گفتم: بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانستهای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود :
ای شیخ تو کوششها در دین مبین کردهای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را میدانی. و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفتهاند و از بامداد که مومن از خواب بر میخیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر میشود، راه بر او شناسانده شده است.
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذرهای بر اخلاق نیستند و بیاخلاقترین مردمانند و آنکه اخلاق دارد نه از مسلمانیاش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کردهام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیدهام. از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو میزیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند.
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی میدانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد.
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی میدهند، آن فرمان " اما " و " اگر " دارد.
در اسلام تو را میگویند:
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست.
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست.
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست.
و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان میداند و اجازه هر پستی را به خود میدهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان میبیند.
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....
از اسرار اللطیفه و الکسیله
و "خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانهی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همهی درس بزرگان در همهی زندگانیم برابر آن حقیر مینماید و آن این است:
در بغداد هر روز بسیار خبرها میرسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود. روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت میدانی از بهر چیست که جماعت مسلمان از هر جماعت دیگر بیشتر گنه میکنند با آنکه دین خود را بسیار اخلاقی و بزرگمنش می دانند ؟
من بدو گفتم: بزرگوارا همانا من شاگرد توام و بسیار شادمان خواهم شد اگر ندانستهای را بدانم .
خواجه نصیر الدین فرمود :
ای شیخ تو کوششها در دین مبین کردهای و اصول اخلاق محمد که سلام خدا بر او باد را میدانی. و همانا محمد و جانشینانش بسیار از اخلاق گفتهاند و از بامداد که مومن از خواب بر میخیزد تا هنگامی که شبانگاه با بانویش همبستر میشود، راه بر او شناسانده شده است.
اما چه سری است که هیچ کدام از ایشان ذرهای بر اخلاق نیستند و بیاخلاقترین مردمانند و آنکه اخلاق دارد نه از مسلمانیاش که از وجدان بیدار او است.
من بسیار سفرها کردهام و از شرق تا غرب عالم و دینها و آیینها دیدهام. از "غوتمه ( بودا ) "در خاورزمین تا "مانی ایرانی" در باختر زمین که همانا پیروانشان چه نیکو میزیند و هرگز بر دشمنی و عداوت نیستند.
آنها هرگز چون مسلمانان در اخلاقشان فرع و اصل نیست و تنها بنیان اخلاق را خودشناسی میدانند و معتقدند آنکه خود بشناسد وجدان خود را بیدار کرده و نیازی به جزئیات اخلاقی همچون مسلمانان ندارد.
اما عیب اخلاق مسلمانی چیست ای شیخ؟
در اخلاق مسلمانی هر گاه به تو فرمانی میدهند، آن فرمان " اما " و " اگر " دارد.
در اسلام تو را میگویند:
دروغ نگو ... اما دروغ به دشمنان اسلام را باکی نیست.
غیبت مکن ... اما غیبت انسان بدکار را باکی نیست.
قتل مکن ... اما قتل نامسلمان را باکی نیست.
تجاوز مکن ... اما تجاوز به نامسلمان را باکی نیست.
و این " اماها " مسلمانان را گمراه کرده و هر مسلمانی به گمان خود دیگری را نابکار و نامسلمان میداند و اجازه هر پستی را به خود میدهد و خدا را نیز از خود راضی و شادمان میبیند.
و راز نابخردی و پستی مسلمانان در همین است ای شیخ کسلان ....
از اسرار اللطیفه و الکسیله
ارسال یک نظر
<< صفحهی اصلی